چکیده:
فمینیستها معتقدند معرفت زنانه و مردانه متفاوت است. آنها در زمینه معرفتشناسی با فردگرایی مخالفت میکنند و تاثیر بسزایی برای شرایط اجتماعی و جنسیت در فرایند کسب معرفت قایلند. آنان معتقدند فاعل شناسا به دور از اجتماع، یعنی بهتنهایی و با دروننگری، به معرفت دست نمییابد، بلکه معرفت دارای سرشتی اجتماعی و مشروط به ارتباط با سایر افراد است و در جریان این روابط و با تاثیرپذیری از جنسیت فاعل و موقعیتی که در آن قرار گرفته به دست میآید. از نظر ملاصدرا، عوامل مادی، اجتماعی و جنسیت در معرفت معدات به حساب میآیند. فمینیستها به جای جداکردن فاعل شناسا و متعلق شناسایی، بر ارتباط این دو تاکید دارند و ارتباط را خصیصهای زنانه میدانند که در کسب شناخت نقش دارد. ملاصدرا نیز در علم حصولی به ارتباطی قایل میشود که نفس با رب النوع برقرار میکند. بنابراین ملاصدرا به سطح عمیقتری از ارتباط فاعل شناسا و متعلق شناسایی «ارتباط با ارباب الانواع» توجه کرده است. همچنین در دیدگاه ملاصدرا، فاعل شناسا ذاتا مجرد اما فعلا محتاج ماده است، برخلاف فمینیستها که آن را بدن میدانند. علاوه بر این، هر دو معتقدند ارتباط عقلی و عاطفی در فرایند کسب شناخت را نمیتوان نادیده گرفت.
Feminists believe that there is a difference between female and male knowledge. They oppose individualism in epistemology. For them, gender and social circumstances have a significant role in acquiring knowledge, subject cannot know anything through introspection, but, knowledge has a social character and conditioned by relationships among the members of a society. It is through these social relations that knowledge is produced. Mulla Sadra pays attention to the social circumstances. He regards the subject’s gender, social factors as preparatory causes. Feminist epistemology instead of distinguishing between the subject and object, insists on the relationship of the two. Mulla Sadra insists on the relation within the non-presential knowledge too, the relation that immaterial soul establishes with architypes. Thus, Mulla Sadra maintain the deeper level of relation between than feminists do, namely relation to the architypes. The subject in Mulla Sadra's epistemology, contrary to feminists, who regard the subject as the body, is essentially immaterial but material in act. Moreover, Mulla Sadra and feminists believe that emotional and intellectual relation to object of cognition cannot be overlooked.
خلاصه ماشینی:
مبنای انتقاد ایشان این است که معرفتشناسی متعارف در غرب نگاهی یکسویه، مردسالارانه و بدون توجه به جنسیت فاعل شناسا اتخاذ کرده است و جنبههای زنانه، مانند نقش عواطف و موقعیت فاعل شناسا در کسب معرفت و نحوههای خاص ارتباط فاعل شناسا با متعلَق شناسایی، را نادیده گرفته است.
نقدی که بر اساس حکمت صدرایی میتوان به معرفتشناسان فمینیست وارد کرد این است که به عقیده ملاصدرا، موقعیت و شرایط اجتماعی فاعل شناسا تنها در حد علت مُعِّد میتوانند در معرفتشناسی مؤثر باشند.
اما در حکمت صدرایی اگرچه ملاصدرا برای شرایط اجتماعی اهمیت قائل میشود و عوامل زیادی را در به فعلیت رسیدن قوای انسان دخیل میداند، میتوان گفت این عوامل را تنها علل اعدادی میشمارد که در اصل و اعتبار معرفت دخالت ندارند.
از سوی دیگر، این نوع ارتباط معرفتی که فمینیستها از آن صحبت میکنند تنها در حوزه معرفت حسی و جهان مادی و اشیا در دسترس قرار میگیرد، در صورتی که ملاصدرا در زمینه ارتباط به ماورای طبیعت توجه دارد و از ارتباط فاعل شناسا و رب النوع صحبت میکند.
حال نقدی که میتوان بر اساس حکمت صدرایی به معرفتشناسان فمینیست وارد کرد این است که فمینیستها تنها به نقش مثبت عواطف در معرفتشناسی توجه کردهاند و درباره احساسات و عواطفی که مانع کسب معرفت میشوند، سخن نگفتهاند.
فمینیستها معتقدند که فاعل شناسا بهتنهایی، یعنی با رجوع به درون خود، به معرفت دست نمییابد، بلکه برای دستیابی به معرفت باید با دیگر اعضای اجتماع ارتباط برقرار کند و در جریان این روابط اجتماعی است که معرفت تولید میشود.