چکیده:
آزادی و اختیار از نیازهای اولیه و فطری بشر است. این دو مفهوم از جمله مفاهیم اساسی، پیچیده و در عین حال مهم در تاریخ ادیان هستند، که همواره بین اندیشمندان در معنا و مفهوم آن اختلاف فراوان بوده است.
مقاله حاضر در مقام پاسخ به این مسأله اصلی است که آیا این دو مفهوم به لحاظ فلسفی و معرفتی و سیر تطورات تاریخی دارای معنایی مترادف اند؛ یعنی انسان موجودی مختار و آزاد است یا اینکه در عین اختیار مکلف است و تکلیف وی با اختیارش منافات ندارد.
روش تحقیق در این مقاله کتابخانهای و تحلیلی توصیفی است. نوآوری تحقیق در این مقاله، نقدی بر قرائت رایج از این دو مفهوم مبنی بر ترادف فلسفی آزادی و اختیار و تبیین مرز این دو مفهوم است که موجب مغالطات فراوانی در بین اندیشمندان بهویژه در کلام جدید شده است.
دستاورد اصلی مقاله آن است که آزادی در برابر تکلیف از ساحت وجودی انسان بحث میکند و اختیار از ساحت افعال انسانی است که بالطبع دو زمینه متفاوت در بحث از انسان است.
Freedom and authority are the two essential and inherent needs of mankind. These two concepts are fundamental and complex, yet important in the history of religions, and there has been a great deal of controversy among scholars about their meanings. The present study addressees the central question of whether or not these two concepts are synonymous in terms of philosophical and epistemological view points, and the course of historical evolution. That is, the researcher seeks to answer the following questions: Is Man autonomous? Does he have absolute autonomy or have obligations to fulfill too (determinism)? Are his obligations incompatible with his free will? The research method in this study is based on library research and takes an analytical and descriptive approach. This study is novel in that it includes a critique of the common reading of freedom and authority, the philosophical synonymy, and the delineation of the boundaries of these two concepts which have caused a great deal of schism among scholars, especially in the new discourse.
خلاصه ماشینی:
مقالهی حاضر در مقام اثبات دوگانگی مفهوم آزادی و اختیار است و معتقد است انسان موجودی مکلف است و مفهوم آزادی اساساً مفهومی مدرن است که از انقلاب مشروطه وارد ادبیات دینی ما شده است؛ یعنی با ورود مدرنیته طبعاً مفاهیم وابسته به آن نیز وارد میشود که یکی از آن مفاهیم، آزادی است که همزمان با تمرد و طغیان انسان مدرن و درگیری آن با دین و مفاهیم ماورایی شکل گرفته است؛ لذا آزادی، حاصل یک نظام فکری مدرن است که به انسان اجازه میدهد هرطور میخواهد، برگزیند.
تأمل در معناشناسی لغوی واژههای اختیار، آزادی، جبر و تکلیف و به ویژه بررسی معادلهای لاتین این چهار واژه نشان میدهد که دو واژهی آزادی و اختیار در هیچ کدام از معجمهای لغوی جدید و قدیم به یک معنا به کار نرفته است؛ بلکه از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» مفهوم مقابل واژهی اختیار، جبر و مفهوم مقابل واژهی آزادی، تکلیف است و همین مطلب زمینهی طرح بحث در ادبیات کلامی غرب و اسلام را فراهم میکند تا ببینیم بهکار بردن این مفاهیم بهجای هم صحیح و منطقی است یا خیر.
بنابر آنچه گفته شد روشن شد که آبای دین مسیحیت نیز بحث جبر و اختیار را در کلام مسیحی بررسی و نقد کردهاند و اگر گاهی از واژهی آزادی استفاده میشده، مرادف با اختیار بوده نه آنکه کلیسا انسان را رها و آزاد بداند (47، ص: 654) و کلیسا صرفنظر از انحرافات آن، سعادت نهایی انسان را در بند تعالیم خود میداند و آزادی بهمعنای مدرن در عصر کلیسا مطرح نبوده است تا آنجا که شاید انحرافات کلام مسیحی و کلیسا موجب طغیان انسان در برابر خالق شده که البته پیشرفت تکنولوژی و احساس خودبنیادی انسان در هستی هم در این امر بیتأثیر نبوده است که در ادامه به بررسی این مسأله میپردازیم.