چکیده:
مورخان بیلفلد، در کنار سایر مکاتب مهم تاریخنگاری، در نیمة دوم قرن بیستم میلادی به موفقیتهایی در ارائة رویکردی جدید برای مطالعة پدیدههای اجتماعی دست یافتهاند. در این رویکرد، مورخان با تأکید بر نظریههای کلان علم اجتماع بر این باورند که مطالعة ساختارها، کلیتها و روندها در یک برهة زمانی بهخصوص دوران معاصر باید در دستور کار مورخ اجتماع باشد، در نتیجه، مطالعة سایر ابعاد پدیدهها باید داخل پرانتز قرار گیرد. مقالة حاضر بر این مدعاست که رویکرد مذکور میتواند دلالتهای مهمی برای تاریخنگاری ایدهها، در معنای موسع کلمه، و اندیشة سیاسی در ایران داشته باشد؛ دلالتهای معرفتی مهمی مانند پیوند دادن ایدهها و اجتماع، تأکید بر مطالعة روندهای شکلگیر ایدهها و در نهایت، توجه به ساختارهای کلی و جمعی ایدهها. اما در دلالتهای انتولوژیک، رویکرد مذکور با تقدم بر هستیها، اهمیتی برای وجودِ ایدهها و اندیشهها قائل نمیشود و در دلالتهای روشی، کاربست شیوههای کمی از طریق این رویکرد نمیتواند راهی بهسوی فهم ایدههای سیاسی بهطور کلی داشته باشد. بنابراین، رویکرد بیلفلد به لحاظ معرفتی در برخی موارد میتواند واجد دلالتهای مهمی برای تاریخ ایدههای سیاسی بهخصوص در ایران باشد، ولی به لحاظ انتولوژیک و روشی، در حیطة تاریخنگاری ایدهها دلالتهای آن باید دچار جرح و تعدیلهای متهورانه شود تا از قبلِ آن بتوان فهمی بسنده از پدیدههای تاریخی در ایران بهدست داد.
Bielefeld's historians, along with other important historiographical schools, have achieved success in the second half of the 20th century in providing a new approach to studying social phenomena. In this approach, historians, with the emphasis on the theory of social science, believe that the study of structures, generalities, and trends in a particular time period, especially contemporary, should be on the agenda of the historian of society. Consequently, the study of other dimensions of phenomena should be in parentheses. The article claims that the above-mentioned approach can have important implications for the historiography of ideas, in the broad sense of the word, and political thought in Iran: Important epistemic implications, such as linking ideas and society, emphasizing the study of trends shaping ideas, and finally, focusing on the general and collective structures of ideas. But in the ontological notions, the above-mentioned approach does not take precedence over the existence of ideas, and in methodological implications, the use of quantitative methods by this approach can not be a way to understand political ideas in general. Thus, the Bielefeld approach epistemically in some cases can have important implications for the history of political ideas, especially in Iran. But in terms of an ontological and methodological approach, in the context of the historiography of ideas, its implications must be subjected to modest adjustments, in order to provide a sufficient understanding of historical phenomena in Iran.
خلاصه ماشینی:
مقالۀ حاضر بر اين مدعاست که رويکرد مذکور ميتواند دلالت هاي مهمي براي تاريخ نگاري ايده ها، در معناي موسع کلمه ، و انديشۀ سياسي در ايران داشته باشد؛ دلالت هاي معرفتي مهمي مانند پيوند دادن ايده ها و اجتماع ، تأکيد بر مطالعۀ روندهاي شکل گري ايده ها ودر نهايت ، توجه به ساختارهاي کلي و جمعي ايده ها.
رويکرد بيلفلد بيلفلد را بايد عنواني عامي دانست که به گروهي از مورخان آلمان غربي نسبت داده شده است ، به اين دليل که آنها کوشيدند تا رويکرد خاصي با عنوان «تاريخ جامعه » يا «علم اجتماع تاريخ » براي مطالعۀ گذشته ايجاد کنند، اين تلاش اغلب توسط هانس اولريش ولر و يورگن ککا در دانشگاه بيلفلد شکل گرفت (لوتز، ١٣٩٥: ١٠٥).
از نظر رويکرد بيلفد چنين تاريخ نگاري اي 1 مشکلات عديده اي دارد : مشکل اول در خصوص اين اصل روش شناختي بود که يک مورخ بايد با درون نگري روان شناختي به فهم پديدة تاريخي در گذشته آلمان نائل شود.
البته دروني بودن تغييرات در نزد مکتب مذکور به معناي طرد تز قياس پذيري نيست ، به تعبيري هر جامعه اي در روند مدرنيزاسيون تغييرات خاص خود را دارد که آن را با جامعه اي ديگر متمايز ميکند و عمل قياس زماني امکان پذير است که شرط اول قياس پذيرفته شود، يعني شباهت هاي کلي بايد ميان دو جامعه باشد تا بتوان نحوة تأثير تغييرات اجتماعي را بر شکل گ ري ي پديده ها مقايسه کرد (٣-١ :٢٠٠٩ ,Haupt &Kocka ).