چکیده:
کرامت در فرهنگ عرفان اسلامی از اصطلاحات و مفاهیم پرکاربرد است. این موضوع تنها در سطح نظری متوقف نمانده و در سیرۀ عملی عارفان مسلمان نیز، نمودار شده است. اهل معرفت برای تأمین اهداف مختلف شخصی و اجتماعی از کرامت بهره بردهاند. ما در این مقاله بر آنیم تا بر اساس نظرات دو شخصیت نامی در حوزۀ عرفان اسلامی یعنی علی بن عثمان هجویری و ابوالقاسم قشیری به زمینههای کاربست کرامات در سیرۀ عملی اهل تصوف بپردازیم. بدین منظور، از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده و گردآوری اطلاعات با استناد به منابع کتابخانهای انجام گرفته است. همچنین، جامعۀ آماری پژوهش، کتابهای کشفالمحجوب ورسالۀ قشیریه میباشد.کرامت در نظرگاه هجویری و قشیری، دو بُعد فردی و اجتماعی دارد. به این معنا که عارفان گاهی برای تحقق خواستههای شخصی و گاهی برای نفع عمومی از کرامت استفاده کردهاند. در مجموع، زمینههای مشترک کاربست در دو اثر مذکور عبارتند از: ذهنخوانی و فراست؛ تصرف در نیروها و عناصر طبیعت؛ شنیدن ندای هاتف؛ صحبت با پیامبران در حیات و ممات؛ ارتباط با حیوانات؛ شفای بیماران. وجوه تمایز کاربست کرامت در این دو اثر، تنوع و گستردگی بیشتر رسالۀ قشیریه و تعدد مصداقها و شاهدمثالهای آن نسبت به کشفالمحجوب و برجستهتر بودن وجه نظری اثر هجویری است. دیگر آنکه، هجویری به کراماتی چون: گفتوگو با خداوند و نقش بستن عبارت بر بدن شیخ متوفی اشاره کرده و در اثر قشیری از کراماتی چون: اطلاع از غیب، تصرف در اشیاء، گفتوگوی شیخ با درخت، و مرگ و حیات ارادی سخن به میان آمده است.
خلاصه ماشینی:
وجوه تمايز کاربست کرامت در اين دو اثر، تنوع و گستردگي بيشتر رسالۀ قشيريه و تعدد مصداق ها و شاهد مثال هاي آن نسبت به کشف المحجوب و برجسته تر بودن وجه نظري اثر هجويري است .
از اين رو، بسياري از مريدان و سالکان اقدام به کرامت سازي کرده اند و با ساختن حکايت هاي جعلي و درآميختن آن با واقعيات ، تصويري قديس گونه از پيرشان ارائه داده اند و کرامت ، کانون اصلي شخصيت حقيقي و برساختۀ آن ها شده است ؛ به عبارت ديگر، افراط در اين کار، باعث پيدايي چهره اي باژگونه و متفاوت از شيخ و پيرشده است .
در حکايت ديگر، يکي از مريدان به ديدار پيري مجرب و راه بلد رفته بود و از روي ظاهر و بيآن که به ژرفا و باطن شيخ توجهي داشته باشد، با خود گفته بود که من خود را در فقر کشانيده ام و اين مرد هم چنين ادعايي دارد؛ ولي در عمل چيز ديگري ميبينيم .
در حکايتي ديگر، يکي از مريدان نقل ميکند که وقتي روي دستان شيخ آب ميريختم ، لحظه اي اين پرسش در ذهن من جاري شد که اگر امورات دنيا بر اساس قسمت و تقدير رقم ميخورد، چرا انسان هاي آزاده خود را اسير و گرفتار پيران و مشايخ ميکنند؟ پير که از روي ذکاوت به اين ابهام ذهني مريد پي برده بود، به او ميگويد: «اي پسر!