چکیده:
یکی از موضوعات مهم و دشواری که در فقه و حقوق اسلامی مطرح است، موضوع مرزبندی میان سبب و دیگر اصطلاحات مشابه آن است که فقها و حقوقدانان در تعریفی که از آنها به عمل آوردهاند بعضا هیچ گونه تفاوتی بین آنها قائل نشدهاند. در موارد فراوانی این اصطلاحات را به جای همدیگر و در بعضی موارد آنها را کنار هم میآوردند و این مطلب منشاء اشتباهات و اختلاف نظرهای فراوانی شده است. بر اساس بررسیهای انجام شده در این تحقیق میتوان گفت که منظور از سبب چیزی است که اگر نباشد خسارت حاصل نمیشود و اگر چه وجود سبب در ایجاد علت دخالت دارد به نحوی که اگر سبب نباشد علت، تأثیری نخواهد داشت اما سبب تمام علت نیست بلکه جزیی از اجزای علت تامه است. در مقابل، مقصود از علت، ﺁخرین جزء علت تامه است که با موجود شدن ﺁن، معلول (خسارت) بلافاصله تحقق پیدا میکند و منظور از شرط عاملی است که با مؤثر گردانیدن علت به تنهایی زمینه ساز وقوع علت یک چیز بوده و دخالتی به طورمستقیم یا غیر مستقیم در ایجاد چیزی ندارد. اما نتیجهبخشیﺁن چیز وابسته به ﺁن است همچنین این تحقیق نشان میدهد که این واﮊه از علم فلسفه وام گرفته شده و وارد فقه و اصول و علم حقوق شده است اما در فلسفه نیز به معنایی مستحدث و متمایز از معنای لغوی ﺁن مورد توجه نبوده است و کلیه کاربردها به معنای نزدیک ﺁن بسیار نزدیک است.
One of the important and difficult issues that arise in the figh and Islamic law is the distinction between cause and other terms close to it, which jurists and lawyers do not differentiate between them in the definition. In many cases, these terms were brought together instead of each other and in some cases, and this has been the source of many mistakes and disagreements. Based on the studies conducted in this study, it can be said that the cause is something that if it is not, no damage will be caused, and although the existence of the cause is involved in creating the cause, so that if it is not the cause, the cause will not have an effect, but Cause is not the whole cause, but part of the cause of the complete cause. In contrast, the purpose of the cause is the last component of the complete cause that occurs immediately after the existence of the effect (damage) and means the condition of the factor that by causing the cause alone is the cause of the occurrence of the cause of something and interference with Directly or indirectly in creating nothing. But the conclusion of this thing depends on it. Also, this research shows that this term has been borrowed from the science of philosophy and has entered jurisprudence, principles and jurisprudence, but in philosophy, it has not been considered in a new and distinct meaning from its literal meaning and all applications mean very close.
خلاصه ماشینی:
(شهید اول ، ١٤١٤،ج ٣،ص ١٠٧) سبب ، عبارت از هر چیـزی اسـت کـه در صـورت وجود آن ، علت تلف مؤثر واقعمیشود و اگر وجود نداشت از علت ، تأثیری حاصـل نمی شد (علامه حلی، ١٣٤٣،ج ١،ص ٣١٩) به عبارت دیگر، سبب عبارت از هر عملی است که با انجام آن ، زمینه برای تأثیر علت تلف فراهم میشود به طوری کـه اگـر آن عمل انجام نشده بود علت تلف مؤثر واقع نمـیشـد (خمینـی،١٣٩٠، ج ٢،ص ٥٦٤)، سبب ایجاد چیزی است که امکان حصول آن چیز زهر چند به واسطه ی چیـز دیگـر وجود داشته باشد (علامه حلی١٤١٩، ج ١، ص ٥١، همان ، ١٤١٠، ج ٢، ص ٢٢٦) در مباحث جزایی گفته میشود هر سببی که بخواهد به وجود ورنـده نتیجـه ی مجرمانه ای باشد باید علتی آن را همراهی کرده باشد به عنـوان مثـال چنانچـه ریختن مایع لغزنده در سطح جاده را «سبب » به زمین افتادن عـابر پیـاده بـدانیم ، علت فوت مایع لغزنده نخواهد بود بلکه علت فوت ، تماس نقـاط حسـاس بـدن عابر (مانند سر) با سطح سخت جاده است ، در واقع ، مایع لغزنده «سبب » افتـادن است و تماس سر با زمین «علت » فوت ، هرچند در عمل ، ریشه ی علـت را بایـد در سبب جستجو نمود، زیرا اگر سبب نمیبود علت هم نمیتوانست وجود پیـدا کند و موجد اثر گردد.