چکیده:
هدف اصلی این پژوهش نقد رویکرد رسمی اصلاحات آموزشی در ایران بوده و در مسیر تحقق، از ایده نقد درونی که نخست از سوی هگل مطرح شده و سپس با تغییراتی از سوی مارکس و فیلسوفان مکتب فرانکفورت بسط و مورد دفاع قرار گرفته است، استفاده شده است. در بخش اول مقاله، اندیشه های هگل، مارکس و آدورنو در باب نقد درونی مورد واکاوی قرار گرفته است. در بخش دوم مقاله، متناظر با هر کدام از این فیلسوفان، سه پیشنهاد بر خلاف جریان رایج اصلاحات رسمی مطرح شده است. در پایان و به عنوان نتیجه گیری، اصول نقادی درونی نظام آموزشی بیان شده و سه نقد مطرح شده از سوی مشاوران ماوراء بحار، محمد علی طوسی و صمد بهرنگی نیز بر این اساس ارزیابی شده اند.
The primary purpose of this study is to critique the official approach of educational reform in Iran from the viewpoint of immanent critique, which was first proposed by Hegel and then expanded and defended with some variations by Marx and Frankfurt School. In the first part, the ideas of Hegel, Marx, and Adorno on immanent critique are examined. Second, corresponding to each of these philosophers, three suggestions are made contrary to the current official approach to educational reform. In conclusion, the principles of immanent critique of the education system are stated, and the three criticisms raised by the Overseas Consultants Inc., Mohammad Ali Toosi and Samad Behrangi are evaluated accordingly.
خلاصه ماشینی:
1 نقد دروني نظام آموزشي؛ بازخواني آراي هگل ، مارکس و آدورنو 2 علي وحدتي دانشمند تاريخ دريافت : ٩٩/٤/٣ تاريخ پذيرش : ٩٩/٦/٢٢ نوع مقاله : پژوهشي چکيده هدف اصلي اين پژوهش نقد رويکرد رسمي اصلاحات آموزشي در ايران بوده و در مسير تحقق ، از ايده نقد دروني که نخست از سوي هگل مطرح شده و سپس با تغييراتي از سوي مارکس و فيلسوفان مکتب فرانکفورت بسط و مورد دفاع قرار گرفته است ، استفاده شده است .
براي مثال نگاه کنيد به مجموعه مقالات منتشر شده در اثري با عنوان «مرگ مدرسه »(٢٠١٨ ,Nazari et al)، «آموزش عليه آموزش » (٢٠١٦ ,Karimi) و «بازخواني انتقادي سياست گذاري هاي آموزشي در ايران معاصر» (٢٠١٩ ,Khorami Nejad &Miri ).
در مسير تحقق اين هدف ، از ايده نقد دروني ٣ که نخست از سوي هگل مطرح شد و سپس با تغييراتي از سوي فيلسوفان مکتب فرانکفورت بسط و مورد دفاع قرار گرفت ، استفاده شده است .
در نظر هگل ، آنچه که منتقد به عنوان ذات يک پديده قلمداد کرده و معيار قضاوت قرار مي دهد، با حقيقت آن پديده تفاوت داشته و از اين رو «ما نيازي به اعمال معيارهاي قضاوت و استفاده از انديشه هاي خود در تاملات خويش نداريم ؛ درست در همان زمان که اين تصورات شخصي را نسبت به پديده وا مي نهيم مي توانيم موضوع مورد پژوهش خود را آن گونه که هست و براي خود هست بررسي کنيم » ( ,Hegel ٥٤ .