چکیده:
اندیشمندان دورة رنسانس، بهواسطة اینکه تجلیگاه یک دوران جدید بودند، از اندیشههای بکری برخوردارند. پیکودلا میراندولا (1494-1463م) با وجود گمنام بودن در تاریخ فلسفه، نقشی بسزا در نگاه غربی به انسان بازی کرد. نگاه او به مسئلة کرامت انسان و جایگاهش در این مقولة بنیادین در تاریخ فکر غرب، بررسی اندیشة او را چنان پرمعنا میکند که میتوان وی را از تأثیرگذارترین اندیشمندان در مسئلة حقوق بشر در عصر کنونی دانست. با کمک تشریح اندیشة میراندولا، بهنوعی به تشریح اندیشة غرب در مقولة کرامت انسان و حقوق بشر خواهیم پرداخت. بر این اساس سؤال محوری در این پژوهش این است که: «مبنای کرامتمندی انسان در اندیشة میراندولا چیست و این مبنا چه نسبتی با حق انسان برقرار میکند؟» برای یافتن پاسخ پرسشمان براساس رویکرد هرمنوتیک فلسفی گادامر به گفتوگو با متون میراندولا میپردازیم. میراندولا از انسان تعینناپذیر سخن میگوید که حق قانونگذاری و تعیین سرنوشت خود را بنا به انتخاب خود دارد. این دیدگاه پیامدهای حقوق بشری مستقیمی دارد و بهمثابة نخ تسبیحی است که اندیشة حقوق بشری معاصر را به اندیشة رنسانسی میراندولا متصل میکند.
Renaissance thinkers have pristine ideas since they were the manifestation of a new era. Mirandola (1463-1494) despite being obscure in the history of philosophy, played a role in Western thinking. His view of the issue of human dignity and its place on this fundamental issue in the history of Western intellectual makes study his thinking so meaningful. So, he can be considered one of the most influential thinkers on the issue of human rights in the present era. With the help of the narrative of Miranda's thoughts, we will explain Western thought on human dignity and human rights. Accordingly, our central question in this study is: "What is the basis of human dignity in the thought of Miranda, and what does the relationship of this basis with the human right?" To find out the answer to our question, we focus on Gadamer's Philosophical Hermeneutic approach to discussing the texts of Mirandola. Mirandola speaks on a chameleon man who has the right to legislate and determine his own destiny. This perspective has direct implications on human rights and is a chain that connects contemporary human rights thought with the thought of Mirandola.
خلاصه ماشینی:
بدين سان سؤال محوري اين پژوهش اين است «مبناي کرامت مندي انسـان در انديشـۀ ميراندولا چيست و اين مبنا چه نسبتي با حق انسان برقرار ميکنـد؟» ميرانـدولا از انسـان آزاد تعين ناپذير سخن ميگويد کـه کرامـت منـدي انسـان بـه واسـطۀ ارادة آزاد اوسـت ، لـذا نسـبت مستقيمي ميان کرامت و حق انسان ايجاد ميکند.
بيتوجهي به سنت فکري خود و دنبال يافتن پاسخ مسائل زمان خود در آينده بودن ، پژوهش را سطحي و غيرکاربردي ميکند و اين دقيقا همان کاري است که روش هاي پوزيتويستي در حوزة علوم انساني انجام ميدهند و جامعه و انسان را ماننـد شـيء بـيجـان تصـور مـيکننـد کـه بـا دستکاري و جابه جايي فرهنگ و رفتار او ميتوان وي را در حـل مسـائل کمـک کـرد.
حال که از منظر پيکو انسان موجودي ترکيبي و عصارة موجودات جهـان است ، سؤال بعدي که پيش ميآيد، اين است که جايگـاهش در نظـام هسـتي کجاسـت ؟ بـراي پاسخ به اين پرسش بايد گفت که ميراندولا براساس سنت افلاطوني براي هستي سلسله مراتبـي قائل است ، اما جايگاه انسان در اين سلسله مراتب را تغيير ميدهد و برخلاف سنت افلاطوني کـه همۀ عناصر سلسله مراتب هستي، به لحاظ هستيشـناختي، داراي جايگـاه ثابـت و معـين خـود هستند، در نزد ميراندولا، انسان جايگاه ثابتي ندارد و اين امر به واسطۀ آن وجه مميـزه اي اسـت که او براي انسان قائل است که جلوتر آن را تشريح خواهيم کرد.