چکیده:
در جامعهشناسی زبان، بر متغیّر جنسیّت در کنار مؤلفههای دیگر بهعنوان یک عامل مؤثّر بر زبان تأکید شده است. در این پژوهش با تکیه بر روش کتابخانهای، مؤلفههای زبانِ زنانه و مردانه، در دو داستان مدّ و مه از ابراهیم گلستان و کنیزو از منیرو روانیپور در تطابق با نظریات زبانشناسان جنسیّت مانند لیکاف و سایر زبانشناسان، در بستر فرهنگی و اجتماعی جامعة داستانی مورد بررسی قرار گرفتهاند. علیرغم سازگاری نتیجة تحقیق در بیشتر متغیّرها با نظریات لیکاف و زبانشناسان، جامعه و تفاوتهای فرهنگی، در متغیّرهای صفات عاطفی، جملات تعدیلی و تصدیقی کتاب مدّ و مه و متغیر دشواژه در کتاب کنیزو بر جنسیّت زبان و ادبیات آن مؤثر بوده است.
خلاصه ماشینی:
در اين پژوهش با تکيه بر روش کتابخانه اي، مؤلفه هاي زبانِ زنانه و مردانه ، در دو داستان مدّ و مه از ابراهيم گلستان و کنيزو از منيرو روانيپور در تطابق با نظريات زبان شنا سان جن سيّت مانند ليکاف و ساير زبان شنا سان ، در ب ستر فرهنگي و اجتماعي جامعۀ دا ستاني مورد برر سي قرار گرفته اند.
در اين موضوع تحقيق کرده اند که ذکر تمامي آن ها خارج از محدودة اين تحقيق است ، امّا در زمينۀ دو نويسندة اين مقاله ، يک پيشينۀ مشخص با اين موضوع وجود دارد؛ دلبري و همکاران (١٣٩٦) در مقالۀ «بررسي متغّير جنسّيت با تکيه بر زبان زنانه در رمان کنيزو اثر منيرو روانيپور» چنين نتيجه گرفته اند که داستان روانيپور از ويژگيهاي ضعف زباني که ليکاف در بررسي زبان زنانه به آن معتقد است ، مبرّاست ولي ديگر مؤلفه هاي زبان زنانه را دارد.
» (پاک نهاد جبروتي، ١٣٨١: ٤٨-٩) در اين تحقيق با جامعۀ آماري مدّ و مه از گلستان و کنيزو از رواني پور، دو بخش واژگان (در سطح صفات ، دشواژه ها، سوگند واژه ها، رنگ واژه ها) و جملات (در سطح تعديل کننده ها و تصديق گرها) در داستان هاي اين دو نويسنده مورد تحليل قرار گرفته است .
زنان کم تر از دشواژه ، به ويژه ، دشواژة رکيک استفاده ميکنند و مردان بيشتر از دشواژه هاي رکيک و سوگند واژه ها استفاده ميکنند؛ بنابراين در دو داستان مورد بحث ، سعي شده است تا هم سويي و عدم هم سويي متغيرهاي تحقيق با آراي زبان شناسان حوزة جنسيّت ، از جمله ليکاف نشان داده شود و همچنين ارتباط تفاوت - هاي فرهنگي و اجتماعي جامعۀ عصر نويسندگان بر ايجاد گونه هاي زباني نمايانده شود.