چکیده:
انسان شناسیِ مولانا جلالالدین محمد بلخی رومی، از برترین و غنیترین کوششهای حوزه «انسان شناسی دینی» است؛ چنانکه اساسِ پهنهی ناپیدا کرانهی مثنوی وی، انسان شناسی دانسته شده است؛ برای بسط و انتشارِ این حوزه مطالعاتی مهم، به خوانش پرویز شهبازی از انسان شناسی مولانا، مستندات قرآنی و استدلالهای آن بر اساس مطالعهای اسنادی و بنیادین توجه شد تا با تمرکز در بحثهای او، عناصر اصلی خوانش وی از «انسان شناسی مولانا» به دست داده شود. آنچه که خوانش انسان شناختی شهبازی را قابل توجه میکند، استدلال پیوسته او بر استوار دانستن درسهای زندگی آموزِ مولانا بر آن انسان شناسی و مهمتر، ابتنای برنامه عرفانی و سلوک معنوی مولانا بدان است. انسانی که شهبازی از زبانِ مولانا به تصویر میکشد، انسانِ خداگونهای است که با شناختِ «افسانه منِ ذهنی» که پیوسته در حال «هم هویت ساختن او با آفلین» و مشغول کننده او به «قضاوت» و «مقاومت» است، از آن فاصله گرفته و میگذرد و با «واهمانش» و بازگشت به حضور و جریانِ «صبر» و «شکر»، مرکزِ خود را با فضاگشایی، «عدم» و آن را مهبط الهی میکند، «تقوی القلوب» از آن حقیقتِ وجودی و خداگونگی و حرم خدایی او، پاسبانی میکند و او را تا بی نهایتِ کوثری میپروراند، بالا میکشاند و به ابدیتِ خدا زنده و او را جاودانه میسازد.
What makes Shahbazi and his anthropological reading remarkable is the learning of his arguments, the general acceptance of it, his easy language and all-understanding, Shahbazi's unpretentiousness and constant argument on the basis of Rumi's life-giving lessons on this anthropology. ; More important than them is the foundation of Rumi's mystical program and spiritual conduct to this anthropology in the language, expression and reasoning of Shahbazi. The human being portrayed by Shahbazi in the language of Rumi is a god-like human being who, by recognizing "my mental myth" who is constantly "identifying him with Afelin" and engaging him in "judgment" and "resistance", It takes a distance and passes, and with its "delusion" and return to the presence and flow of "patience" and "thanksgiving", it makes its center by opening the space, non-existence and making it divine, "piety of hearts" from that existential truth and godliness. And the sanctuary of his deity guards and nurtures him to the infinity of Kowsari, lifts him up and makes him alive and immortal to the infinity of God.
خلاصه ماشینی:
انسانی که شهبازی از زبانِ مولانا به تصویر میکشد، انسانِ خداگونهای است که با شناختِ «افسانه منِ ذهنی» که پیوسته در حال «هم هویت ساختن او با آفلین» و مشغول کننده او به «قضاوت» و «مقاومت» است، از آن فاصله گرفته و میگذرد و با «واهمانش» و بازگشت به حضور و جریانِ «صبر» و «شکر»، مرکزِ خود را با فضاگشایی، «عدم» و آن را مهبط الهی میکند، «تقوی القلوب» از آن حقیقتِ وجودی و خداگونگی و حرم خدایی او، پاسبانی میکند و او را تا بی نهایتِ کوثری میپروراند، بالا میکشاند و به ابدیتِ خدا زنده و او را جاودانه میسازد.
بی شمع روی تو نتان دید مرین دو راه را(دیوان شمس،غزل21) از خود زندگی آموخته است تا عاشقِ «آفرینندگی» و «بخشندگیِ» خداوند و نه عاشقِ «نعمتها» یا «آفریدههای» او باشد: عاشقِ صنع توأم در شکر و صبر عاشق مصنوع، کی باشم چون گَبر (دفترسوم،1360) تا سینه خود را با گشایش کوثری فراخ کند، و با توجه پیوسته به «کِشتِ اول» خود: «أَفَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ» (ق/50) که کامل و بگزیده است(دفتردوم،1059)، آن را آینه تجلی حُسنِ سلطان دلها کند و با تسلیم و رضا و عدم کردن مرکز و با استغفار، درون و دلِ خود را، چنانکه شایسته مقام آدمی و وجه خدایی اوست، شایسته حق تعالی سازد.