چکیده:
مکاتب در جوامع مختلف از بنیان تفکر اجتماعی نشات میگیرند. نقش رهبران نیز در وهله اول قرین کردن فعالیتشان با عناصر مکاتب اجتماعی است. این اثبات تعلق خاطر به مکاتب میتواند از جایگزینی عقلانیت رهبران به جای مکاتب اجتماعی ممانعت به عمل آورد. اما در برخی جوامعی که به مکاتب مردمی مجهزند نوعی شکاف مفهومی بین رهبران و مکاتب اجتماعی پدید میآید، که نوعی یکه سالاری ایجاد کرده و رهبران را به سمت دیکتاتوری و سرانجام فروپاشی یا انقلاب سوق میدهد. در نتیجه این عقلانیت رهبران است که سوار بر مکاتب میشود. در این مقاله تلاش خواهیم کرد چرایی تبدیل شدن رهبران مردمی به دیکتاتورهایی که از اصول مکتبی عدول کردهاند را مورد واکاوی قرار دهیم. بر این اساس فرضیه مقاله اینگونه عنوان میشود که رهبران رفته رفته عقلانیت فردی خود را به عناصر مکتبی رایج در جامعه میافزایند و بر مبنای مدل فکری خود حکومت میکنند. که این عاملی برای دور شدن مردم از ایدئولوژی مطلوب جامعهشان است که نتیجه آن شکست مکاتب و فروپاشی آنان است. دامنه پژوهش این مقاله فروپاشی شوروی سابق با مکتب کمونیسم و فروپاشی حکومت پهلوی دوم با مکتب اسلام را در میگیرد
Ideolgies traced back to base of social thinke. role of leaders is combination of their activities with the element of social ideologies. this kind of loyalty to ideologies could make amaine ohstacle to leaders for replacement of rationality instead of ideolgy. but in some societies due to popular ideologies there is aconceptual gape among leaders and social ideologies so that finaly leaders go in a direction of dictatoshipe and collaps or revolution. so this is the rationality of leaders defines the ideolgy. In this article we will explanine why the leaders depart from the rule of ideology and direct to dictator shipe.in this regard, thehypothesis of this article is: Leader, replace their rationality to common ideology gradualy and role by their thinke model, that,s why this gradually and role by their thinke model, that,s why this is the maine element to depart of people frome ideal ideology and fail andcollapse of ideologies. the scope of this research is collapse of soviet uonion with communism ideology and collapse of second pahlavi government with islam ideology
خلاصه ماشینی:
مدل حرکت مردم در نظام هاي ديکتاتوري اتخاذ دو رويه را اقتضا ميکند که نهايتا جامعه شاهد برون ريز فرهنگي ميشود اول : »122« جامعه بازگشت به اصل مکتب را تقاضا ميکند هم چون ملت ايران پس از سقوط حکومت پهلوي دوم که بازگشت به گفتمان انديشه اسلامي را مطرح ميکردند يعني تقويت تشيع و ناسيوناليسم که دو ستون هويت ايراني هستند؛ و دوم اينکه انديشه سياسي جديدي را مطرح ميکنند مانند مدل انديشه ليبرال دموکراسي توسط دولت "يلتسين " در جهت کم رنگ کردن تدريجي گفتمان کمونيستي و حذف انزوا گرايي پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي.
(تروتسکي، ١٣٩١: ١١٦) نهايتا آنچه که به "ترميدور شوروي" دامن زد اين بود که بخش پيشتاز انقلابي پرولتاريا از هم پاشيد، بخشي از آن ضمن جنگ داخلي نابود شد، بخشي ديگر سرکوب گشت و توده ها نيز نسبت به مقامات حزبي سرخورده و بي تفاوت بودند و نهايتا جامعه شاهد حاکميت قشري شد که آن را به سمت ديکتاتوري سوق داد.
در دوران پهلوي دوم نيز رشد "مدرنيسم " تحت تأثير انديشه هاي خارجي به شدت مشروعيت خود را در جامعه ايراني از دست داد نه به اين معنا که اسلام با مدرنيسم مخالف بود بلکه حتي ناسيوناليسم شيعي ترکيبي از حمايت از اقتصاد و فرهنگ محلي و استقلال ملي در واکنش به گسترش نفوذ سياسي- اقتصادي غرب بوده است .
اگرچه کار ويژه هاي سياسي - اجتماعي دولت محمد رضا در تقابل با اصول مکتب اسلام بود اما تلاش اين دولت نيز در جهت رسيدن به مدرنيسم ، در چهارچوب دموکراسي غربي و پيدايش تشکل هاي عمومي هم چون تشکيل احزاب نبود.