چکیده:
مبناگرایی دیدگاهی است درباره ساختار باورهای موجه، که باورها را به دو دسته تقسیم میکند؛ یکی باورهای پایه، که برای موجهبودن نیازی به سایر باورها ندارند؛ و دیگری باورهای غیرپایه، که برای موجه بودن نیازمند باورهای دیگر هستند. مبناگرایان درباره دو مطلب مهم اختلافنظر دارند: یکی تبیین آنان از چگونگی موجهشدن باورهای مبنایی و دیگری تبیین آنان از نحوه تسری توجیه از باور مبنایی به باورهای غیرمبنایی. رویکردهای مختلف به این دو مطلب باعث قرایتهای مختلفی از مبناگرایی شده که در یک تقسیمبندی کلی میتوان به «مبناگرایی شدید» و «مبناگرایی معتدل» اشاره کرد که امروزه شاهد نقدهای مختلفی نسبت به هر دو رویکرد هستیم. هدف مقاله حاضر که با روش کتابخانهای و توصیفی صورت گرفته، این است که مهمترین نقدهای ارایهشده به مبناگرایی را گردآوری کرده و بیانی اجمالی از مبناگرایی علامه طباطبایی، بهعنوان نماینده معاصر حکمت متعالیه، ارایه دهد. در نهایت خواهیم دید که رویکرد علامه طباطبایی به مبناگرایی، فاقد بسیاری از نواقص موجود در مبناگرایی غربی است.
Foundationalism is a theory about the structure of justified beliefs that divides beliefs into two categories, basic beliefs - which do not need other beliefs to be justified - and non-basic beliefs, which require other beliefs to be justified. Fundamentalists disagree on two important points, how basic beliefs are justified, and the other is how the justification spreads from fundamental beliefs to non-fundamental beliefs. Different approaches to these two issues have led to different perceptions of fundamentalism, which in a general division can be referred to as "extreme fundamentalism" and "modest fundamentalism", which today, both views have been criticized differently. Using a descriptive and desk-research method and reviewing Allameh Tabatabai's approach on fundamentalism, this paper studies the most important critiques against fundamentalism. Finally, it will become clear that Allameh Tabatabai's approach to fundamentalism is free from the shortcomings of Western fundamentalism.
خلاصه ماشینی:
لذا توجیه از دیدگاه آنها به شکل زیر صورتبندی میشود: باور (belive) S به قضیه (proposition) P [در صورتی موجه (justified) است که] یا خود باوری پایه (basic beliefs) باشد و یا مبتنی بر باورهای پایه باشد (گریلینگ، استرجن و مارتین، 1390، ص33).
لوئیس پویمن (Luis Pojman) نیز برای درونگرایی دو شرط اساسی در نظر میگیرد؛ نخست اینکه تأکید درونگرایان بر آن است که در مورد هر باور باید دلایلی وجود داشته باشد که زمینهساز یا توجیهکننده آن باور باشد و برخورداری از دلیل، به معنی توانایی دسترسی به دلایل، توانایی به خاطر آوردن دلایل، نقل دلایل به هنگام طرح سؤال و به کار بردن آنها بهعنوان مقدمات یک استدلال است.
3. آنچه که باعث غنا و بینیازی باورهای پایه در توجیه معرفتی میشود، خطاناپذیری این باورهاست، که تعریف منطقی (logical) آن، چنین است: «باور P برای S خطاناپذیر است، اگر و فقط اگر برای S محال باشد که به P باور داشته باشد و در این باور خطا کند» (فعالی، 1377، ص 211ـ215).
مبناگرايی معتدل يا ميانهرو در این دیدگاه باورهای پایه، باورهایی هستند که توجیه از آنها آغاز ميشود و برای این کار باید امکان داشته باشد که یک باور را بدون عرضه دلیلی برای آن بپذیریم؛ اما لازمۀ چنین پذیرشی این نیست که ما همواره در پذیرش باور پایه کاملاً موجه باشیم؛ بلکه فقط در صورت نبود مثال نقض مناسب، پذیرش یک باور پایه از سوی ما موجه خواهد بود.