چکیده:
آشنایی اندیشهوران ایرانی عصر مشروطه با مظاهر تمدن نوین غربی که به موازات پذیرش اندیشههای غربی از سوی نخبگان این برههی تاریخی صورت گرفت، زمینهساز چالش میان سنت و مدرنیته شد. گفتمانهای سنتگرا، تجددگرا و اصلاح معرفت دینی حول محور پاسخ به این چالش، صورتبندی شدند. با عنایت به بازتولید این چالش در فضای گفتمانی جامعهی معاصر ایران و حضور زندهای که این گفتمانها در اذهان نخبگان ایرانی دارد، در مقالهی حاضر درصدد بازشناسی شاخصههای گفتمان اصلاح معرفت دینی در روزنامهی روحالقدس برآمدهایم. بر این اساس پاسخی که گفتمان اصلاح معرفت دینی به چالش میان سنت و مدرنیته ـ آن هم در شرایط حاکمیت استبداد و استعمار بر ایران ـ میداد، پرسشی محوری است که ما در این مقاله درصدد پاسخ بدان برآمدهایم. تحلیل گفتمان و برقراری ارتباط میان شاخصههای گفتمانی روزنامهی روحالقدس و بافتار تاریخی عصر مشروطه روشی است که برای پاسخ بدین پرسش به کار رفته است. کاربست این روش ما را بدین نتیجه رهنمون ساخت که ضرورت بازگشت به اسلام اصیل، بازتعریف نقش روحانیان و ارتباط آن با نهاد سیاست، ضرورت شناخت استبداد و انواع آن، و ضرورت مبارزه با استعمار، از راهبردهای مهمی بود که روزنامهی روحالقدس بهمنزلهی یکی از کاربران گفتمان اصلاح معرفت دینی بهمنظور گذر از وضعیت بحرانی عصر مشروطه برگزید. این راهبرد بر اساس کنش بینگفتمانی و جذب عناصر مطلوب گفتمانهای سنتگرا و تجددخواه محقق شد.
The acquaintance of Iranian thinkers of the constitutional era with the manifestations of modern Western civilization, which took place in parallel with the acceptance of Western ideas by the elites of this historical period, laid the groundwork for the challenge between tradition and modernity. Traditionalist, modernist, and reformist religious discourses centered on responding to this challenge. Considering the reproduction of this challenge in the discourse of contemporary Iranian society and the live presence that these discourses have in the minds of Iranian elites, in this article we have sought to recognize the characteristics of the discourse of religious knowledge reform in the Ruh A-Qodus newspaper. Accordingly, the answer given by the discourse of reforming religious knowledge to the challenge between tradition and modernity - in the context of tyranny and colonialism rule in Iran - is a central question that we seek to answer in this article. Analyzing the discourse and establishing a connection between the discourse features of the Ruh al-Qodus newspaper and the historical context of the constitutional era is the method used to answer this question. The use of this method led us to the conclusion that the need to return to the original Islam, redefining the role of the clergy and its relationship with the institution of politics, the need to recognize tyranny and its types, and the need to fight colonialism, were important strategies that the Ruh al-Qodus newspaper chose as the discourse of reforming religious knowledge in order to overcome the critical situation of the constitutional era. This strategy was achieved based on inter-discourse action and absorbing the desirable elements of traditionalist and modernist discourses.
خلاصه ماشینی:
کاربست این روش ما را بدین نتیجه رهنمون ساخت که ضرورت بازگـشت به اسلام اصیل ، بازتعریف نقش روحانیان و ارتباط آن با نهاد سیاسـت ، ضـرورت شناخت استبداد و انواع آن ، و ضرورت مبارزه با استعمار، از راهبردهای مهمی بود که روزنامه ی روح القدس به منزله ی یکی از کاربران گفتمان اصلاح معرفـت دینـی به منظور گذر از وضعیت بحرانی عصر مشروطه برگزید.
نویسنده ی روح القدس معتقد است که این دسته از شبه روحانیـان و یـا همـان اسـتبداد روحانی ، بعد از اتحاد با شاخه ی استبداد جسمانی همواره میکوشیدند تا مردم را در حالت جهل و نادانی و ظلمت نگه دارند و دسته ی علمای سوء به هیچ وجه تلاش نمـیکردنـد کـه مردم را از آن شرایط خارج کنند و قوای استبداد در حقیقت آگاهانه چنین سیاسـتی را در پیش گرفته بودند؛ چون مردم در صورت خارج شدن از حالت جهل و نادانی ، پی به حقوق خود می بردند و این در تضاد با منافع قوای استبداد بود؛ در نتیجه ی این سیاست ، مـردم بـه حدی نادان شدند که حتی مسائل دینی و فرایض مذهبی خودشـان را نیـز بـه طـور کامـل نمی دانستند و کار بی علمی و بی سوادی در ایران بسیار رواج گرفت که بسیاری از مـردم از خواندن قرآن که کتاب مُبین و هدایت است ، محروم شدند و نتوانستند از آموزه های اصـیل آن بهره ای ببرند و این جهل و بی سوادی تنها به مردم منحصر نبود، بلکه به مرور به سلاطین و بزرگان نیز سرایت کرد.