چکیده:
رویکرد ایرانیان به غرب در تاریخ معاصر دچار دگردیسی های زیادی شده است، چنانکه رویکرد های مختلفی از غربزدگی، غرب ستیزی و غرب شناسی به جهان غرب شکل گرفت. هر کدام از این نگرشها دلایل خاص زمانی و فکری خود را داشتهاند. غرب ستیزی ایرانیان خاستگاه های مختلف جهانی، داخلی و فکری خاص خود را داشت. چنانکه در دهه های سی تا شصت شمسی به لحاظ زمانی اوج دیدگاه های غرب ستیزی فلاسفه و متفکران غرب بود. به لحاظ فکری و اندیشه ای گفتمان چپ نقش محوری در شکلگیری گفتمان غرب ستیزی ایرانیان داشته است. چنانکه گفتمان چپ با تاکید بر محورهایی همانند مبارزه با استعمار و سرمایه داری، کاپیتالیسم عامل اصلی چالشهای ایران، غرب سرمایه داری عامل کودتای 28 مرداد، سرمایه دارها عامل بحرانهای اقتصادی، وابستگی محمدرضاه شاه به غرب در ترویج غرب ستیزی ایرانیان نقش داشتند که البته این نگرش با توجه به وابستگی به شوروی، فقدان همخوانی با جامعه ایران، گفتمانی مبتنی با نیازهای ایرانیان و ... با منافع ملی ایران ناسازگار بود.
Iranians' approach to the West has undergone many transformations in contemporary history, as different approaches to Westernization, anti-Westernization, and Western studies were formed in the Western world. Each of these attitudes had its own specific temporal and intellectual reasons. The anti-Westernism of the Iranians had its own global, domestic and intellectual origins. As in the thirties to sixties was the peak of anti-Western views of Western philosophers and thinkers. Intellectually, the left discourse has played a pivotal role in shaping the anti-Western Iranian discourse. As the left discourse with emphasis on such axes as the struggle against colonialism and capitalism, capitalism as the main cause of Iran's challenges, the capitalist West as the cause of the August 19 coup, the capitalists as the cause of economic crises, Mohammad Reza Shah's dependence on the West played a role in promoting anti-Western Iranians. The attitude was incompatible with Iran's national interests due to its dependence on the Soviet Union, lack of harmony with Iranian society, discourse based on the needs of Iranians, and so on.
خلاصه ماشینی:
در این میان مسأله اصلی، چرایی و چگونگی استقرار و غالب شدن غرب ستیزی به عنوان یک گفتمان در جامعه ایران است که باید به دنبال پاسخی درخور برای آن بود.
یکی اشاره به هر گروهی که به مارکسیسم گرایش داشته است مانند سوسیال دموکراها، دموکراتهای چپ، احزاب مذهبی که به بخشی از اندیشههای مارکسیستی و سوسیالیستی تمایل داشتند و دیگری خاص و محدودتر است و به معنای دقیقتر آن میباشد در اطلاق به آن دسته از گروههای مارکسیست- لنینیست یا کمونیست به کار میرود که طرفدار سرنگونگی انقلابی و قهر آمیز نظام سیاسی- اجتماعی موجود و نشاندن یک دولت سوسیالیستی مطابق الگوی شوروی یا الگوی دیگر به جای آن بودند.
(عنايت، 1362: 129-126) در حالي كه امكان فعاليت از نهادهاي وابسته به جريانهاي سياسي منتقد از سوي نيروهاي انتظامي و امنيتي شاه سلب شده بود و حتي مبارزه مسلحانه و زير زميني مخالفين چپ گرا (فدائيان و مجاهدين خلق) در دهههاي 1340 و 1350 به شكست انجاميده بود، ساختارهاي سنتي كه مذهب در قالب آنها با مردم در ارتباط بودند- همچون منابر و مساجد- به مراكز ابراز مخالفت مستقيم و عموما غيرمستقيم با نظام موجود تبديل شدند.
چپگراها به دلیل شرایط فرهنگی و مذهبی هیچگاه نتوانستند قدرت سیاسی با طرفداری روشن از مارکسیست ایفای نقش کنند، اما جریان میانه روتر آنها در پارلمان مشروطیت حضور داشتند و پس از دو دهه تجربه فعالیت سیاسی و آشنایی آنان با تحولات کشورهای سوسیالیستی شرایطی فراهم شد تا بعد از سقوط رضاخان و همزمان با اشغال ایران بزرگترین تشکیلات سیاسی چپ را در پوشش یک حزب فراگیر سیاسی با حضور چهرههای مشهور بنیان نهد.