چکیده:
حق بر تعیین سرنوشت یکی از حقوق اساسی بشری است که در قالب هر یک از نسلهای سهگانهی حقوق بشر مورد شناسایی و تأیید جامعهی جهانی واقع شده است و این امر نشان از اهمیت و اعتبار والای این حق در گفتمان حقوق بشری دارد. قائل شدن چنین جایگاهی برای یک حق بشری خبر از مشروعیت بالای آن در صحنهی حقوق بینالملل نیز میدهد. از آنجایی که شناخت پشتوانهی فکری و فلسفی حق مزبور بطور قطع بر استحکام جایگاه هنجاری آن افزوده و اعتبار موثقتری به آن اعطا خواهد کرد، این مقاله سعی داشته است به تبیین مبانی فلسفی و اندیشههای حامی حق بر تعیین سرنوشت پرداخته و در چارچوب فلسفهی حقوق بینالملل، به تشریح مبانی مشروعیت این حق بپردازد. در پاسخ به سوال راجع به مبانی مشروعیت حق بر تعیین سرنوشت، این نتیجه به دست میآید که تحلیل و نقد حق مزبور در چارچوب فلسفهی حقوق بینالملل و در شکل تئوریپردازی در سیاق مفاهیمی چون حقوق جمعی، عقلگرایی، عدالت، جهانی شدن و جهان سومگرایی که حق بر تعیین سرنوشت بر مبنای آنها استوار گشته یا بر وجود و حقانیت آنها تکیه زده است، مشروعیت این حق را به بهترین نحو توجیه میکند.
The Right to Self-Determination is a fundamental Human Right which is respectfully recognized by all the three generations of the human rights and the international community. This issue indicates the importance of the right in the context of human rights dialogue. Considering such a place for a human right shows its high level of legitimacy in the international law. Whereas knowing about the philosophical background of the right to self-determination promote its normative strength and gives it a great higher credit in the international world, this article is trying to define the philosophical bases of the right to self-determination and explain the basis of its legitimacy. To answer the question about the basis of the legitimacy of this right, it will be concluded that the analysis of the right in the framework of philosophy of the international law, by theorizing it in the context of the concepts like collective rights, rationalism, justice, globalization and third-worldism which the right to self-determination has been stabled according to them, will demonstrate its legitimacy as it deserves it.
خلاصه ماشینی:
در پاسخ به سوال راجع به مباني مشــروعيت حق بر تعيين سرنوشــت ، اين نتيجه به دست مي آيد که تحليل و نقد حق مزبور در چارچوب فلســفه حقوق بين الملل و در شــکل تئوري پردازي در ســياق مفاهيمي چون حقوق جمعي ، عقل گرايي ، عدالت ، جهاني شدن و جهان ســوم گرايي که حق بر تعيين سرنوشت بر مبناي آنها اســتوار گشته يا بر وجود و حقانيت آنها تکيه زده است ، مشروعيت اين حق را به بهترين نحو توجيه مي کند.
در عين حال ، برخي مفاهيم با توجه به پذيرشــي که نــزد مخاطبان نهايي حقوق بين الملل يعني مردمان يافته است ، توانسته خود را در قالب ارزش هاي مبنايي اين 1- The Right to Self - Determination 2- International community 3- Hard Law 4- Third - generation Human Rights 5- Collective Right 6- Legitimacy 7- Humanization 8- Jus Gentium نظــام حقوقي معرفي نماينــد.
از جمله مهم ترين اين مفاهيــم که همواره موضوع بحث هاي فلسفي پشــتوانه حقوق بين الملل قرار گرفته اســت مي توان به عدالت ، عقلانيــت و احترام به اراده جمعي اشــاره کرد که به عنوان مبناي مشــروعيت هر قاعده يا اقدامي در نظام حقوقي مزبور، قابل بررســي است .
با اين مقدمه ، مقاله حاضر قصد دارد به اين ســؤال اساســي بپردازد که آيا مباني مشروعيت حق بر تعيين سرنوشــت ، بر اساس انديشه هاي مطرح در مکاتب فلسفي پشتوانه حقوق بين الملل ، از حيث تطابق با عدالت ، عقلانيت ، اراده جمعي و در ارتباط با جهان سوم گرايي و جهاني شدن ، قابل توجيه است يا خير.