چکیده:
زمینه و هدف
با ورود رویکردهای مدرنیستی به ادبیات داستانی معاصر، استفاده از صناعات روایی در روایت داستانها به عنصری برجسته و درخور توجه مبدل گشته و نویسندگان روز متناسب با هستیشناسی نوین خود، به بهرهگیری از تکنیکهای روایی پیچیده روی آوردهاند و بتدریج از روایت کلاسیک و خطی دهههای گذشته دوری جستهاند. هوشنگ گلشیری یکی از داستاننویسان معاصر است که در غالب آثار کوتاه و بلندش درمورد صناعات روایی، رفتاری خلاقانه و حرفهایی اختیار کرده است. این پژوهش با ابتنا بر رویکرد ریزوماتیک ژیل دلوز فیلسوف فرانسوی و مولفههای مترتب با آن رویکرد نظیر اقتدارزدایی سوژه، صیرورت و شدن، قلمروزدایی و قلمروگذاری، به بررسی مضمونی و تکنیکی رمان «شازده احتجاب» میپردازد.
روش مطالعه
این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است.
یافتهها:
رمان شازده احتجاب بواسطه ریختار صناعی و دلالتمندش از قابلیت و ظرفیت خوانش ریزوماتیک دلوزی برخوردار است.
نتیجهگیری:
گلشیری با بهرهگیری نوآورانه و تلفیقی از شیوه جریان سیال ذهن، سبک گفتار غیرمستقیم آزاد و تکگویی درونی، اجرای پیرنگ غیرخطی و دورانی، پرداخت کولاژوار (مولکولی) شخصیتها، ترسیم مکان داستان بصورت غیر توپولوژیکی و زمان داستان در هییت غیرتقویمی و نهایتا ایجاد فرم و ساختاری سیال در روایت، امکان خوانش ریزوماتیک رمان را فراهم آورده است که در تدلیل و تصدیق این مدعا، بخشها و صحنههای از رمان نقل و مورد تحلیل ریزومی قرار گرفت.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: With the introduction of modernist approaches to contemporary fiction, the use of narrative techniques in storytelling has become a prominent and noteworthy element and modern writers in accordance with their new ontology, have resorted to sophisticated narrative techniques and gradually from classical narrative. And the lines of the past decades have moved away. Houshang Golshiri is one of the contemporary novelists who has adopted a creative and professional attitude in most of his short and long works about the narrative industry. Based on the rhizomatic approach of the French philosopher Gilles Deleuze and its components such as de-authorization of the subject, becoming and becoming, de-territorialization and territorialization, this study examines the content and technique of the novel "Prince of Ehtejab".
METHODOLOGY: This research was conducted in a descriptive-analytical manner.
FINDINGS: The novel Prince of Ehtejab has the capability and capacity of rhizomatic rhyming reading due to its industrial and implicit structure.
CONCLUSION: Golshiri uses innovative and combined methods of fluid flow of mind, indirect indirect speech style and internal monologue, execution of nonlinear and circular plot, collage (molecular) payment of characters, non-topological plot location and story time in non-calendar board and finally creation The fluid form and structure of the narrative has made it possible to read the rhizomatically of the novel.
خلاصه ماشینی:
اين پژوهش با ابتنا بر رويکرد ريزوماتيک ژيل دلوز فيلسوف فرانسوي و مؤلفه هاي مترتب با آن رويکرد نظير اقتدارزدايي سوژه ، صيرورت و شدن ، قلمروزدايي و قلمروگذاري، به بررسي مضموني و تکنيکي رمان «شازده احتجاب » ميپردازد.
نتيجه گيري: گلشيري با بهره گيري نوآورانه و تلفيقي از شيوة جريان سيال ذهن ، سبک گفتار غيرمستقيم آزاد و تک گويي دروني، اجراي پيرنگ غيرخطي و دوراني، پرداخت کولاژوار (مولکولي) شخصيتها، ترسيم مکان داستان بصورت غير توپولوژيکي و زمان داستان در هيئت غيرتقويمي و نهايتاً ايجاد فرم و ساختاري سيال در روايت ، امکان خوانش ريزوماتيک رمان را فراهم آورده است که در تدليل و تصديق اين مدعا، بخشها و صحنه هاي از رمان نقل و مورد تحليل ريزومي قرار گرفت .
«در بستر همين شدن و صيرورت است که دلوز ميخواهدنشان دهد که انديشۀاشکال متفاوتي به خود ميگيرد و در اين نگاه تلاش براي يافتن تصـوري يکپارچه از جهان را بيمعنا ميکند» (ژيل دلوز، کولبروک: ص ٢٠).
رمان شازده احتجاب در مقام مصداقي از ادبيات مدرن بواسطۀ بهره گيري از ساختارهاي غيرخطي، پيرنگ دوراني، زمان غيرتقويمي و تلفيق زاويه هاي ديد، ابزار لازم براي ايجاد يک فضاي ريزوماتيک و آکنده از صيرورت و شدن را در اختيار دارد؛ چراکه از نگاه دلوز «فلسفه ، ادبيات و علم ، قدرت هاي صيرورت اند» (ژيل دلوز، کولبروک: ص ٢٠١).
گزارة «شازده احتجاب توي همان صندلي راحتيش فرورفته بود و پيشاني داغش را روي دو ستون دستش گذاشته بود» چون ترجيع بندي (يا به زبان دلوزي چون نقطۀ اتصال ) در سراسر روايت به انحاي مختلف تکرار ميشود و قطعات گوناگون داستان را به يک سرهم ساخت ادبي تبديل ميکند.