چکیده:
پژوهش حاضر با هدف تحلیل سبک گفتمانِ داستان «دهلیز» اثر هوشنگ گلشیری، کاربرد زبان را در این متن بر مبنای دستور نقشگرای نظاممند مورد مطالعه قرار داده است. پرسش اصلی در این جستار، آن است که عناصر زبانیِ داستان در بازنمود واقعیتهای سیاسی و اجتماعیِ عصر تا چه حد موفق بوده-اند؟ نگارندگان برای دستیابی به پاسخ این پرسش، متن داستان را با توجه به فرانقشهای مطرح در نظریۀ هلیدی مورد بررسی قرار داده تا نشان دهند که تصاویر ذهنی گلشیری از واقعیت چگونه در زبان نوشتۀ او رمزگذاری شدهاند. در داستان مورد بحث، 239 فرایند فعلی مشاهده شد که نگارندگان همۀ آنها را بر اساس الگوی تحلیل دستور نقشگرا مورد بررسی قرار دادند، اما به دلیل محدودیت حجم مقاله، صرفا به ذکر چند نمونۀ شاخص از هر فرایند اکتفا شد. روش این پژوهش، توصیفی- تحلیلی است. بدین نحو که در ابتدا همۀ افعال موجود در متن استخراج، و بسامد فرایندهای بهکاررفته در آنها مشخص گردید؛ سپس مطابق روش هلیدی به گروهبندی و تحلیل آنها پرداخته شد. در میان فرانقش-های سهگانه، تمرکز مقالۀ حاضر بر فرانقشهای اندیشگانی و متنی است. یافتههای پژوهش بیانگر کاربست بیشتر فرایندهای مادی، رفتاری و رابطهای، و بسامد کمتر فرایندهای وجودی، ذهنی و کلامی است. فرکانس بالای فرایند مادی در داستان، مناسبت آن را با بافت تاریخیِ جامعۀ عصر گلشیری منعکس میسازد که همزمان بوده است با رشد تفکر سرمایهداری و توسعۀ صنعت در ایران. همچنین این فرایند نشان میدهد که نویسنده در گفتمان خود در پیِ ملموس نشان دادن نگرشش نسبت به اوضاع سیاسی جامعه است. در مقایسه با فرایند مادی، فرایندهای ذهنی از بسامدی کمتر برخوردارند که حاکی از آن است که نویسنده احساسات و ویژگیهای ذهنی خود و مشارکین گفتمان را کمتر وارد داستان نموده است. کاربرد فراوان وجه اخباری و افعال ماضی عواملی هستند که باعث پیدایش میزان قطعیت بالایی در گفتمان شدهاند.
the present study aimed to analyze Houshang Golshiri’s discourse style in the short story of "Atrium", and the use of language in this text considering systemic functional grammar. The main question in this paper is that: To what extent have the linguistic elements of the story been successful in representing political and social realities? In order to answer to this question, the authors examined the text of the story according to the metafunctions to reveal that how Golshiri's mental images of reality were coded in the language of his writing. In this story, 239 processes have been found and examined based on Halliday’s model, but due to the limitation of the article, only a few examples of each process were mentioned. The method of this research is descriptive-analytical. In this way, all verbs in the text have been extracted and the frequencies of the processes were identified. Then they were grouped and analyzed according to Halliday’s method. Among the three metafunctions, the focus of this article is on ideational and textual metafunctions. The findings demonstrate that material, behavioral and relational processes have mostly been applied and existential, mental and verbal processes have rarely been used. The high frequency of the material process in the story reflects its relevance to the historical context of Golshiri-era society, which coincided with the growth of capitalist thought and the development of industry in Iran. Also, it shows that in his realistic discourse, the writer seeks to represent his attitude toward the political situation of the society. Comparing to the material processes, mental processes have less frequency. It indicates that the writer has seldom involved his feelings, mental characteristics and the participants in the discourse of this short story. The processes and textures of the text fit together. The frequent use of the past tense is a factor that has increased the degree of certainty in discourse.
خلاصه ماشینی:
تاريخ دريافت مقاله : ١١/١/ ٩٩؛ تاريخ پذيرش مقاله ١٤٠٠/٣/٢٠ علمي - پژوهشي چکيده پژوهش حاضر با هدف تحليل سبک گفتمانِ داستان «دهليز» اثر هوشنگ گلشيري ، کاربرد زبان را در اين متن بر مبناي دستور نقش گراي نظام مند مورد مطالعه قرار داده است .
پرسش اصلي در اين جستار، آن است که عناصر زبانيِ داستان در بازنمود واقعيت هاي سياسي و اجتماعيِ عصر تا چه حد موفق بوده اند؟ نگارندگان براي دست يابي به پاسخ اين پرسش ، متن داستان را با توجه به فرانقش هاي مطرح در نظريۀ هليدي مورد بررسي قرار داده تا نشان دهند که تصاوير ذهني گلشيري از واقعيت چگونه در زبان نوشتۀ او رمزگذاري شده اند.
زبان نويسنده در بازنمود واقعيت هاي سياسي - اجتماعي عصر او تا چه حد موفق بوده است ؟ از آن جاکه رويکرد نقش گرايانۀ هليدي از روش هاي مهم در تحليل گفتمان متن است ، پژوهش حاضر با بهره گيري از اين رهيافت به ساخت گفتمانيِ داستان مورد بحث توجه کرده است .
نظام گذرايي گذرايي از ديدگاه صورت گرايان ، مفهومي مطلق است و از اين نظر، افعال را به لازم و متعدي تقسيم بندي مي کنند اما از ديدگاه نقش گرايي ، «به شيؤە بازنمايي انواع فرايندها و معاني در جمله اطلاق مي شود» (٢٢ :٢٠٠٤ ,Simpson)؛ به عبارت ديگر، «نظام گذرايي » مکانيسم بيان فرانقش انديشگاني در زبان است که از طريق آن امکان و قابليت دستوري براي بازنمايي تجربه در زبان ، انجام مي پذيرد.
در رابطه با فرايندهاي رفتاري نيز يافته ها نشان داده اند که نويسنده از اين فرايندها براي توصيف حالات رفتاري مشارکين در گفتمان داستان استفاده کرده است .