چکیده:
«عدم تعین از خانه آغاز میشود» مهمترین نتیجة استدلالهای کواین در دفاع از «عدم تعین ترجمه» است. این نتیجهگیری، که دیویدسون نیز از آن حمایت میکند، و به همین خاطر آن را تز کواینی-دیویدسونی خواهیم نامید، حاکی از فقدان تعین معنا در زبان مادری است. هانس گلاک که این تز را مشابه تز «اجتنابناپذیری ترجمه» در هرمنوتیک فلسفی گادامر میداند، به این تز کواینی-دیویدسونی انتقاداتی را وارد کرده است و آن را قابل دفاع نمیداند. در اینجا اولاً با مروری بر تز کواینی-دیویدسونی و نیز تز گادامری، شباهت ادعایی گلاک را تأیید خواهم کرد، و در ثانی در رد انتقادات گلاک، سعی خواهم کرد با مرور شباهت و موازنة بین وضع مترجم ریشهای کواین از یکسو و روایت کواین از وضعِ کودک در آستانة یادگیری زبان مادری، از سوی دیگر، از تز کواینی-دیویدسونی دفاع کنیم.
Indeterminacy begins at home" is the most important result of Quine's arguments in defense of "translation indeterminacy". This conclusion, which is also supported by Davidson, and hence we will call it the Quinnie-Davidson thesis, indicates a lack of definition of meaning in the mother tongue. Hans Gluck, who likens this thesis to the "inevitability of translation" thesis in Gadamer's philosophical hermeneutics, criticizes Quine-Davidson's thesis and does not consider it defensible. Here, first, by reviewing Quinnie-Davidson's thesis as well as Gadamer, I will confirm Glock's alleged similarity, and secondly, in refuting Glock's criticisms, I will try to defend the Quine-Davidson thesis by reviewing the similarity and balance between the position of Quinn's root translator from one hand, and Quine's account of the situation of the child on the verge of learning the mother tongue, on the other hand.
خلاصه ماشینی:
ردیة گلاک بر تز اجتناب ناپذیری ترجمه و ایدة کواینی «شروع عدم تعین از خانه » کواین در استدلال یادگیری زبان کودک سعی دارد نشان دهد که همـان رونـد نـامتعینی که مترجم ریشه ای در مواجهه با زبان بیگانۀ بومی ها طی می کند تـا بـه معنـای عبـارات آنها پی ببرد، در جریان یادگیری زبان مادری نیز حاکم اسـت و بنـابراین ، معنـا در زبـان مادری نیز متعین نمی شود (١٠ a٢٠٠٣ ,Glock).
او بـه کـاربرد روزمـره و متعــارف عبــارت هــای understanding (فهمیــدن )، translating (ترجمــه کــردن ) و interpritating (تفسیرکردن ) اشاره می کنـد کـه متفـاوت بـا یکـدیگر و غیـر متـرادف محسوب می شوند و متذکر می شود که کواین و دیویدسون تمایل دارند این شیوة متداول و روزمره را نادیده بگیرند، زیرا آنها باور دارند که understanding و meaning، به یک معنا، ترجمه / تفسیر را مفروض مـی گیرنـد (٢٠٣ a٢٠٠٣ Glock).
دیویدسون در باب تز عدم تعین ترجمـه با کواین موافق است ، اما تز نسبیت هستی شناختی کواین را نمی پذیرد، زیرا به نظـر او بـا این حساب زبان زمینه ای نیز خود از طریق ترجمه بـه زبـانی دیگـر فهمیـده مـی شـود و تسلسلی باطل ایجاد می شود: «این بدین معناست که هر ادعایی در بـاب ارجـاع ، هرچنـد بارها [با ارجاع به زبان پیش زمینه ای دیگر] نسبی شده باشد، به اندازة این عبارت بـی معنـا خواهـد بـود: «سـقراط قدبلنـدتر اسـت » ( ,qtd in Glock ٤-٢٣٣ :١٩٨٤ ,Davidson .