چکیده:
داستان افسانهگونۀ فرهاد و شیرین سدههاست دستمایۀ سخنوران نامی ایران شده است تا با گزارش آن به بیان سوز درونی خود بپردازند. گویا نخستین بار با هنر نظامی گنجوی، حدیث خسرو و شیرین به جاودانگی پیوست. از آن هنگام بود که فرهاد با درخششی دیگر در ادب پارسی رخ نمود و چنان شد که سدههای پس از آن، سخنوران توانایی چون وحشی بافقی و دیگران جداگانه به نظم عشق نامۀ فرهاد و شیرین پرداختند و فرهاد از آن شخصیّت حاشیهای داستان خسرو و شیرین به درآمد و حدیث عشق و دلدادگی او به شیرین را بیشتر سخنوران بدان عنایتی داشتند.
حزین لاهیجی همچون دیگر سخنوران پاکنهاد ادب پارسی، متوجّه راستی و درستی فرهاد شده و با بها دادن بدو نقش وی را روشنتر و آشکارتر کرد و در حقیقت با عنایت به فرهاد، داستان دل خود را شرح داد. حزین بنا به انتظار، بهجز چند مورد، نامی از خسرو نمیبرد و شیرین نیز آنجا جلوه میکند که در کنار فرهاد مینشیند و غیر از این جلوهای کمرنگ دارد.
فرهاد در شعر حزین: آهنین بازو، مرد کار، خونین دل، تردست، هنرمند، محبّتگر و ناکام است. فرهاد در ابیات حزین، گاه مستقیم و گاه با استعاره و تلمیحاتی چون: تیشه، کوهکن، بیستون و غیره از او یاد میشود.
خلاصه ماشینی:
حزين لاهیجی همچون ديگر سخنوران پاکنهاد ادب پارسى، متوجّه راستى و درستى فرهاد شده و با بها دادن بدو نقش وی را روشنتر و آشكارتر كرد و در حقيقت با عنايت به فرهاد، داستان دل خود را شرح داد.
فرهاد پس از شنيدن اين خبر ناگوار تيشه را بر سرش زده و از بالاى كوه خود را به زير مىافكند: چو افتاد اين سخن در گوش فرهاد ز طاق كوه چون كوهى در افتاد (خسرو شيرين: 256) *** داستان افسانهگونۀ فرهاد و شيرين سدههاست دستمايه و بهانۀ سخنوران نامى ايران شده است تا با شرح و بيان آن به حديث نفس و سوزِ درون خود بپردازند: قوّت فرهاد و ملك خسروت چون يار نيست دعوى اندر زلف و خال و چهرۀ شيرين مكن (سنايى، 1388: 508) نيز مسعود سعد سلمان گويد: نابرده به لفظ نام شيرين در كوه بماندهام چو فرهاد (مسعود سعد، 1362: 94) تا اينكه به دست سخنور توانا، نظامى گنجوى، حديث خسرو و شيرين به جاودانگى پيوست.
نقش فرهاد در منظومههاى عاشقانۀ خسرو و شيرين، كمرنگ است و همين دليل انگيزهاى شده است براى ديگر سخنوران كه حقّ اين عاشق صادق را ادا كنند؛ چنانكه بنا به نظر بسيارى از انديشمندان، هيچ كس بهتر از وحشى بافقى، چنين حقّى را ادا نكرده است: «از قرن ششم به بعد كمتر غزلسرايى ايرانى است كه بارها در اشعار خود تمثيلى از داستان فرهاد نياورده و به داستان عشق ناكام او اشارهاى نكرده باشد.
حزين بنا به انتظار بجز چند استثناء نامى از خسرو نمىبرد و شيرين نيز آنجا جلوه دارد كه در كنار فرهاد مىنشيند و غير از اين جلوهاى كمرنگ دارد.