چکیده:
سید محمّد حسین بهجت تبریزی، متخلّص به شهریار، از بزرگ ترین شاعران
پر آوازة معاصر ایران است، که در عرصة شعر و ادب و فرهنگ ، اعتبار، شهرت
و خلّاقیت شگف ت انگیزی دارد؛ به گونه ای که پژوهشگران، در بارة آثار و اشعار
وی بسیار گفته و نوشته اند.
در گسترة ادبیات تمامی ملت ها هستند شاعرانی که در اشعار خود، از
حیوانات و پرندگان مختلفی به صورت مستقیم و نمادین، و با معانی و مقاصد
مشخّص یاد می کنند و نام می برند. در میان شاعران پارسی گوی ایرانی نیز،
کسانی چون فردوسی، عطّار، حافظ و مولوی، پروین اعتصامی و ... حیوانات و
پرندگان را دستمایة شعر خویش قرار داده، اشعار زیبایی یا در قالب مناظره یا
از زبان آنها و... سروده اند.
شهریار نیز در دورة معاصر که مهم ترین کارکرد غزل او در ایجاد ارتباط
تنگاتنگ عاطفی با مخاطبانش است، در همین قالب و با بهر ه گیری از حضور
انواع حیوانات و پرندگان، اشعاری سروده که در نوع خود شاخصه هایی دارد،
و غزل های ساده و دلانگیز او را امتیازی خاص بخشیده است.
نویسندگان مقالة حاضر، با سیری در دیوان شهریار، به روش استقرایی و با
تکیه بر ش یوة توصیفی - تحلیلی، به تبیین نقش نمادین حیوانات و پرندگان، و
کارکردهای تصویری و معنایی این نقش در شعر شاعر پرداخت هاند.
خلاصه ماشینی:
از کتابهایی که سیمرغ در آنها تجلّی خاصّی دارد، شاهنامۀ فردوسی، رسالةالطیر ابن سینا، رسالةالطیر غزالی، نزهتنامۀ علایی و منطقالطیر عطّار است (سلطانیگردفرامرزی، 1372: 41) شهریار نیز بارها از سیمرغ و عنقا در لابهلای اشعار خود استفاده کرده و جایگاه سیمرغ را کوه قاف ذکر کرده و آن را نماد ناپیدایی، مدینۀ فاضله و رمز شجاعت دانسته است: کجا کشانمتای گل به مفلسی مانم که جسته گنج و نداند کجا نگهدارد بیا به سایۀ سیمرغ قاف بگریزیم که بال عزلتمان از بلا نگهدارد (شهریار، 1385: 164) گر شهریاری خواهی و اقلیم جان، از خاکیان چون قاف دامن باز چین زیر پر عنقا بیا (همان، 95) به هر زادن، فلک آوازۀ مرگی دهد با ما خزان لاله و نسرین هم از باد بهاران پرس سلامت آن سوی قاف است و آزادی در آن وادی نشان منزل سیمرغ از شاهینشکاران پرس (همان، 268) شمع را با نفس صبح نماند رمقی دود آهی مگر از سینۀ ما وام کند مرغ قافی است به سر پخته هوای سیمرغ مگسی هم به هوس گو طمعی خام کند (همان، 215) من آن سالک که سیمرغ سلوکم بال همت را به قاف عزلت افشاند چه جای چین و ماچینم(همان، 318) پروانه: پروانه در ادب فارسی، بهخصوص قلمرو نظم، به نماد عشق مشهور شده و سمبل وصال به یار با مشقّت و شب بیداری است، و آنقدر بر دور شمع میگردد، تا بالش سوخته و در راه معشوق فنا شود.