چکیده:
شــاعر روزگار ما محمد حســین بهجت تبریزی معروف به شــهریار در اشعارش آنچه را می بینــد وزندگی می کند، در قالب مختلف شــعر می ریزد .شــعر او آئینه تمام نمای زندگی و دوران معاصر تاریخ ایران است . عنصر خیال با کمک اندیشه و احساس لطیف محزون ، شــعر او را بر بام شــعر ایران و جهان قرار می دهد. طبع محزون و صمیمی اش موجب گله مندی از روزگار و تقدیرشده است که از قوی ترین و مهم ترین عناصر شعر او محســوب می شود. شکست و ناکامی در عشق را زاییده سرنوشت شوم و شرایط سیاسی واجتماعی روزگار خود می بیند. شــهریار به کمک واژگانی مانند فلک ، گردون ، روزگار، بخت و آســمان پرده از واقعیت های بیرونی جامعه خویش بر می دارد. درد غربت از مهم ترین نوستالژی شعر شهریار است . شــهریار ترکیبات و تعبیرات بدیعی با کلماتی مانند فلک ، روزگار، آســمان و بخت در غزلیاتش آفریده اســت . شجاعت با مهارت در به کار گیری این گونه ترکیبات بر دایره واژگان غزل فارســی درگســتره ادب فارسی افزوده و بدیهی است که بر غنای ادبیات فارسی کک م می کدن..
خلاصه ماشینی:
شــهريار در غزلياتش کلمات عاميانه و روزمره استفاده مي کند در غزلي باآسمان ، بانکداري ، باجه ، حساب جاري مضمون بکر و تازه اي مي سازد آسمان آن روز ايران از نگاه شهريار اين گونه بوده است : بي مهري آسمان آسمان چون جمع مشتاقان پريشان مي کند درشگفتم من نمي پاشد زهم دنيا چرا (حالا چرا ، ص ٨٠) بانک آسمان شب آسمان همه بانکداريهاست چه باجه ها که به کار و حسابها جاري است (حساب جاري ، ص ١١٤) آسمان با ديگران صاف است و با ما ابر دارد مي شود روزي صفا با ما هم اما صبر دارد (فشار قبر، ص ١٥٦) 782 آسمان بردي کمان ابروي من از دست آري تا نه پرتاب تو سازم تير از شستم گرفتي (دستگيري آسمان ،ص ٣٨٣) بلاي آسمان خداي را که دگر آسمان بلا نفرستد تو خود بدين قد وبالا بلاي روي زميني (نفرين ، ص ٤٢٥) گرچه دانم آسمان کردت بلاي جان وليکن من به خدا هم ترا عشق اي بلاي آسماني (ناي شبان ، ص ٤١٣) آسمان ساقي ترا که صبح پياله است و آسمان ساقي چو غم سپاه کشد پاي خم پناهت بس (جمال کعبه ، ص ٢٦٦) لطف آسمان آسمان هر دم سلامم مي کند اما زمين با هنرمندان وداع جاوداني مي کند (موشک دواني و ثمر خواني ،ص ٢١٦) اين غزل ارث نياکان و عجين با خون ماست آسمان با هر که چيزي داده و با ما غزل (ظالم بلا، ٢٨٧) سرگرداني مردم جهان باز از غرش طوفان مهيب تاريخ آسمان کشتي نوحي که رها مي بينم (يک روياي صادقانه ، ص ٣١٩) تسليم دربرابر آسمان کمان آسمان بين و سمند سرکشي پي کن که با تير قضا بازي است بر صيد حرم تازي (سيه چشمان شيرازي ، ص ٣٩٩) 783 دوستي اهل بيت سپر آسمان است به نامردي مکن پستم بگير اي آسمان دستم که من تا بوده و هستم غلام شاه مردانم (به مرغان چمن ، ص ٣١٣) بخت يا تقدير شهريار تقدير را سياه و تيره مي بيند چرا که او بزرگترين قمار زندگي خود را در سايه ظلم و فســاد قدرت استبدادي مي بازد.