چکیده:
هدف از پژوهش حاضر بررسی و نقد نظریه مدرنیته ایرانی علی میرسپاسی به عنوان یکی از تحلیلهای مهمی است که درخصوص مواجهه ایرانیان با مدرنیته انجام شده و در آن سعی شده تا الگوهای چندگانه از مدرنیته به عنوان یک نظریه جدید ارائه شود. این پژوهش با استفاده از روش تحلیلی - انتقادی میخواهد ضمن تحلیل شاخصههای اصلی نظریه مدرنیته ایرانی به ارزیابی و نقد سویههای انتقادی و ایجابی آن در بررسی تحولات ایران معاصر بپردازد. توجه به کاستیهای تحلیل وی شامل توجه صرفش به جنبههای فکری و فرهنگی مدرنیته ایرانی و عدم توجه به جنبههای ساختاری و نهادی موثر در تکوین این پدیده و همچنین تاکید شدید به نقش روشنفکران درترویج اسلام سیاسی و عدم توجه به نقش نیروها و نهادهای سنتی در انقلاب اسلامی و نقد سویههای ایجابی الگوی پیشنهادی وی که مبتنی بر تنوع در تجربههای فرهنگی و تاریخی از مدرنیته و تلاش برای ترسیم سیمای غیراروپامحور از آن است از مهمترین یافتههای این پژوهش است. نتیجه کلی این پژوهش نشانگر آن است که نظریه مدرنیته ایرانی ضمن ارائه رویکرد و چشماندازی جدید به مطالعه تاریخ معاصر ایران برخی از ابعاد مهم آن را نادیده و همین امر هم ضرورت ارائه پژوهشهای جدیدتر نمایان میسازد.
The purpose of this study is to review and critique the theory of Iranian modernity Ali Mirsapasi as one of the important analyzes that has been done on the Iranian face of modernity and in it has tried to present multiple models of modernity as a new theory. This study, using the analytical-critical method, while analyzing the main features of the theory of Iranian modernity, evaluates and critiques its critical and positive aspects in the study of contemporary Iranian developments. Attention to the shortcomings of his analysis include paying attention to the intellectual and cultural aspects of Iranian modernity and not paying attention to the structural and institutional aspects effective in the development of this phenomenon and also emphasizing the role of intellectuals in promoting political Islam and not paying attention to the role of traditional forces and institutions in the Islamic Revolution. One of the most important findings of this research is the critique of the positive aspects of his proposed model, which is based on the diversity of cultural and historical experiences of modernity and the attempt to draw a non-European-oriented image of it.
خلاصه ماشینی:
توجه به کاستيهاي تحليل وي شامل توجه صرفش به جنبه هاي فکري و فرهنگي مدرنيته ايراني و عدم توجه به جنبه هاي ساختاري و نهادي مؤثر در تکوين اين پديده و همچنين تأکيد شديد به نقش روشنفکران درترويج اسلام سياسي و عدم توجه به نقش نيروها و نهادهاي سنتي در انقلاب اسلامي و نقد سويه هاي ايجابي الگوي پيشنهادي وي که مبتني بر تنوع در تجربه هاي فرهنگي و تاريخي از مدرنيته و تلاش براي ترسيم سيماي غير اروپا محور از آن است از مهم ترين يافته هاي اين پژوهش است .
فرايندي که با شکل گيري نظام هاي تخصصي، مناسبات سنتي حاکم بر جوامع پيشامدرن را در زندگي انسان امروز کم رنگ تر کرده است (١٩٩٠ ,Giddens)؛ بنابراين آنتوني گيدنز رويکردي کاملا جهاني و يکدست به مدرنيته با ابعادي همچون سرمايه داري و صنعت گرايي و قدرت دارد ولي در اين پژوهش تلاش داريم با بررسي رويکرد ميرسپاسي در خصوص مدرنيته ايراني که رويکردي بومي است و کاملا با رويکرد جهاني گيدنز به مدرنيته در تضاد ميباشد به بررسي و نقد آن بپردازيم و بر همين مبنا مدرنيته مبتني بر تجربه خاص يک جامعه غيراروپايي (ايران ) را در نسبت با تجربه عام مدرنيته مورد ارزيابي قرار دهيم .
پژوهش حاضر نشان ميدهد که مبناي تفسيرنظريه مدرنيته ايراني ميرسپاسي در تحليل مواجهه با مدرنيته در تاريخ معاصر، تمرکز بر نقش روشنفکران به عنوان نيروهاي اجتماعي اصلي در شکل گيري روندهاي فکري جامعه است و در اين مسير توجه خود را به ديدگاه هايي کساني نظير فرديد، آل احمد و شريعتي در ترويج گفتمان بازگشت به اصل و ريشه هاي اروپامحور اين گفتمان در ميراث رمانتيسيسم آلماني معطوف ميکند.