چکیده:
هر علت اصلی عدم پیاده سازی راهبردها در سازمانها، شرایط متغیر و وجود عدم قطعیت در بازارها است. از جمله راهکارهایی که در سالهای اخیر جهت رفع مشکل فوق مورد بحث قرار گرفته است، دوسوتوانی سازمانی است که به توانایی استفاده ی ماهرانه از دو قابلیت کلیدی سازمانی، که به آنها اکتشاف و بهره برداری گفته میشود، میپردازد. از آنجایی که هدف از ایجاد تغییر راهبردی (و نوآوری راهبردی به عنوان نوعی تغییر راهبردی) در سازمان، همراستا کردن مدل کسب و کار و سیستم سازمانی جهت اجرای هر چه بهتر راهبردهای سازمان است، بررسی جایگاه دوسوتوانی سازمانی در نوآوری راهبردی امری مهم تلقی میشود. امروزه بسیاری از معضلات سازمانها به عدم وجود نوآوری در تمام سطوح سازمانی مربوط بوده و عدم وجود نوآوری راهبردی در سطح کلان سازمانها نیز از جمله مهمترین مشکلات سازمانها محسوب میشود. مطابق با پژوهشهای انجام گرفته در ادبیات سازمان، بسیاری از سازمانهای سنتی و سلسله مراتبی بیشتر منابع خود را صرف بهره برداری از منابع در دسترس خود میکنند در حالی که بسیاری از سازمانهای نوپا منابع خود را به امر اکتشاف اختصاص میدهند. در این مقاله با بررسی ابعاد مختلف نوآوری راهبردی و دوسوتوانی سازمانی، به دنبال یافتن رابطه ی این دو پارادایم هستیم و تلاش میکنیم تا با بسط مفاهیم مرتبط با هر دو موضوع، راه را برای انجام پژهشهای گسترده تر در این حوزه هموار کنیم. روش مورد استفاده از نوع مروری-توصیفی است و بدین منظور تعدادی از پژوهشهای انجام شده در هر دو زمینه مورد مطالعه قرار گرفتهاند و تلاش گردیده تا جایگاه دوسوتوانی سازمانی در نوآوری راهبردی تعیین شود.
خلاصه ماشینی:
سازمانهای موفق تمایل دارند که بین مدیریت تقاضاهای کسب و کار امروز و در عین حال سازگار بودن با تغییرات محیطی تعادل ایجاد کنند (بیرکینشا 7 ، 2004) که این توانایی "دوسوتوانی سازمانی" تعریف میشود و اولین بار دانکن 8 در 1976 آن را پیشنهاد کرد و سپس توسط مارچ 9 در 1991 De Geus The Living Company Gebauer, Worch and Truffer Disruptive Fundamental Heikogebauer, Hagenworch and Bernhardtruffer Birkinshaw Duncan March توسعه داده شده و دو واژهی "بهره برداری" و "اکتشاف" به ادبیات مدیریت و سازمان راه یافت که هر کدام به دنبال در اختیار گرفتن منابع محدود سازمان هستند.
همچنین کلید واژههای استفاده شده در این پایگاهها مواردی مانند دوسوتوانی سازمانی (Organizational Ambidexterity)، نوآوری راهبردی (Strategic Innovation) و یادگیری سازمانی (Organizational Learning) بوده است.
در حالیکه سایر محققان بر این باورند که مدل کسب و کار سازمان در قلب نوآوری راهبردی Change Management Organizational Environment Implicit Markides Markides & Charitou نوآوری راهبردی در مورد ایجاد بازارهای جدید و جهش در ارزش ایجاد شده برای مشتری و تغییر شکل بازارهای موجود، جهت دستیابی به پیشرفت های ارزش آفرین برای مشتریان نیز میباشد (گبوئر و همکاران 1 2012؛ اسچلیگلمیچ و همکاران 2003).
با این وجود تعادل بین اکتشاف و بهرهبرداری کلید دستیابی به موفقیت بلند مدت سازمانها و عاملی مهم جهت دستیابی به نوآوری راهبردی است و به شدت با Raisch & birkinsaw Brkinshaw & Gibson Zhao & xue Lee & Huang Kitabchi & Celik Job hoefs & Wulf et al.
"/> (2009 Meyer & Stensaker Lavie Burns & Stalker Helfat & Peteraf Auh & Menguc Abernathy & Clark Wintern Brunner et al.