چکیده:
از مهمترین تلاشهای فلسفی جان سرل، رفع تعارضات جدیدی است که در حوزۀ فلسفۀ ذهن[1] مطرح شده است. از این جهت وی بهعنوان یک فیلسوف ذهن سعی میکند چالشهایی را مرتفع کند که یافتههای علم عصب زیستشناختی در برابر متافیزیکِ محضِ[2] فلسفی قرار داده است. هدف اصلی این مقاله بررسی دیدگاه سرل در این باب است و مسئلۀ نگارنده این است که نشان دهد توضیح هستیشناسانۀ سرل از حیث التفاتی بر مبنای رویکرد فیزیکالیسم مشکلآفرین است؛ هرچند وی از روشها و مقدمات موجهی استفاده میکند.
این بررسی در دو محور کلی انجام شده است: نخست آنکه دیدگاه سرل دربارۀ «حیث التفاتی» تبیین و بررسی شده و سپس نحوۀ پاسخ او به مناقشات برآمده از عصب زیستشناسی [طبیعتگرایانه] (به نوعی فیزیکالیسم مورد نظر سرل) ارزیابی و بررسی شده است. با بررسی دیدگاه سرل و با توجه به نقدهایی که بر دیدگاه وی مطرح خواهیم کرد، آشکار میشود که اگر هم چالشی میان مباحث عصب زیستشناختی و بحثِ متافیزیکی در بابِ حیث التفاتی وجود نداشته باشد −که این خود محلِ مناقشه است− به نظر نمیرسد ارادۀ علمی فلسفی جان سرل برای حل این چالش کافی باشد.
[1]. philosophy of mind
[2]. Netaphysics
One of Searle's most important philosophical endeavors is to resolve the new conflicts that have arisen in the field of philosophy of mind. For this reason, as a philosopher of the mind, he seeks to address the challenges that the findings of biological neuroscience poes to purely philosophical metaphysics. The main purpose of this article is to examine Searle's view on the subject and the author's aim is to show that Searle's ontological explanation is intentionally problematic based on the approach of physicalism, although he uses sound methods and premises. This study has been done in two general axes. First, Searle's view of intentionality is explained and examined, then how he responds to conflicts arising from the naturalistic biological neurology. Examining Searle,s view and paying attention to the criticisms we have made of his view , it is clear that even if there is no challenge between the topics of biological neurology and the metaphysical discussion of intent- which is itself a point of connection- the will does not seem to be Searl's philosophical science is sufficient to solve this challenge.
خلاصه ماشینی:
گویا برخی از فیلسوفان، از جمله سرل، بر این باورند علم عصب زیستشناسی و دیدگاه عصب زیستشناسانه، خود تأییدی بر وجود حالتهای ذهنی نظیر حیث التفاتی در وجود آدمی است؛ چنانکه در حال حاضر، سرل میکوشد گزارههای عمدۀ فلسفی نظیر مباحث مطرح در پدیدارشناسی 12 و فلسفۀ ذهن 13 را براساس یافتههای عصب زیستشناختی موجه نماید.
درواقع، منظورِ بنیادین سرل بررسی پرسشهایی نظیر این است که با توجه به مطالعات عصبشناختی 14 و زیستشناختی و همچنین پژوهشهای انجامشده دربارۀ ساختار و عملکرد مغز، برای حیث التفاتی و نیز آگاهی 15 بهعنوان اصلیترین ویژگیهای ذهن آدمی اگر راهحلی فلسفی علمی پدید آوریم آیا عقلاً پذیرفتنی است یا خیر؟ وی با استفاده از این پیشفرض که مبتنی بر روش علمی و نه تنها صرفاً فلسفی متافیزیکیِ محض میباشد، بر این باور است که میتوان استدلال آورد یافتههای عصب زیستشناختی در تقابل با ادراک موضوعاتی همچون مسئلۀ حیث التفاتی نیست.
سرل معتقد است امروزه تمایز شدیدی میان فلسفه و دیگر رشتهها وجود ندارد و به نظر وی اکنون بسیاری از فیلسوفان، از جمله خود او بر این باورند که تمایز نهادنِ شدید بین موضوعهای تجربی و مفهومی گاه غیرممکن است و آشکارا بیان میکند که درواقع در دیدگاههای فلسفی و ارائۀ نظریاتش به نتایج تجربی اتکای بسیاری دارد؛ ازاینرو میتوان نتیجه گرفت سرل راه سومی را برای تبیین مسائل ذهن و بدن در پیش گرفته است که به نظر خودش متفاوت از دو دیدگاه دوگانهانگاری 12 و مادیباوری 13 است.