چکیده:
مفهوم فرهنگ استراتژیک ریشههای سازه انگاری دارد، از طرف دیگر ضربهای به "تئوری انتخاب منطقی" وارد میکند. سوالی که در این پژوهش مطرح میشود این است که تا چه میران امکان برقرای روابط استراتژیک میان دو کشور وجود دارد، این پژوهش با استفاده از رویکرد سازه گرایانه، برای درک عناصر سازنده فرهنگ استراتژیک روسیه و ایران، به بررسی پتانسیل روابط راهبردی میان تهران و مسکو میپردازد. این مقاله استدلال میکند که با توجه به ویژگیهای فرهنگ استراتژیک روسیه که مبتنی بر قدرت سخت است، نه تنها پتانسیل اندکی برای برقراری روابط راهبردی میان دو کشور وجود دارد بلکه دو کشور در بسیاری از حوزهها مانند آسیای مرکزی قفقاز دریای کاسپین و حوزه انرژی با هم رقابت دارند. در این پژوهش از منابع الکترونیک و نوشتاری استفاده شده است پژوهش حاضرماهیت توصیفی دارد و اطلاعات به روش کتابخانهای گردآوری شده است.
خلاصه ماشینی:
اين مقاله استدلال مي کند که با توجه به ويژگي هاي فرهنگ استراتژيک روسيه که مبتني بر قدرت سخت است ، نه تنها پتانسيل اندکي براي برقراري روابط راهبردي ميان دو کشور وجود دارد بلکه دو کشور در بسياري از حوزه ها مانند آسياي مرکزي قفقاز درياي کاسپين و حوزه انرژي با هم رقابت دارند.
به عبارت ديگر در اغلب نظريه هاي اصلي حوزه روابط بين الملل براي موضوع فرهنگ به طور عام و فرهنگي استراتژيک به طور خاص نقش ثانويه و کم اهميتي قائل گرديده اند و در برخي از نظريه هاي راديکال نيز که اين موضوع اهميت بيشتري مييابد، به عوامل مادي در شکل دهي به رفتار خارجي کشورها اهميت کمتري داده ميشود، اما نظريه ي سازه انگاري، نظريه اي است که با رويکرد ميانه اي تلاش دارد در جايگاه ميانه اي ما بين نظريات خردگرايانه و پساساختار- گرايانه قرار گيرد.
بر اين اساس فرهنگ استراتژيک تدافعي با داشتن عناصري همانند گفتمان مليگرايي روس و هويت اسلاو - ارتدوکس ، اقتدارگرايي و تصميم گيري متمرکز و تصور تهديد و نگاه توسعه طلبانه نسبت به حوزه ژئوپليتيک اتحاد جماهير شوروي و قائل شدن سه حلقه امنيتي براي خود (فدراسيون روسيه ، جمهوريهاي خودمختار، کشورهاي مستقل مشترک المنافع )، هر کدام به عنوان فضاهاي گفتماني عمل نموده اند تا گفتمان سياست خارجي فدراسيون روسيه در دوران پوتين به يک گفتمان عمل گرايانه مبدل گردد که نقطه مرکزي آن ، آنچنان که گفته شد انديشه قدرت بزرگي و تبديل شدن به يک هژمون منطقه اي است .