چکیده:
تردیدها و چالشهای فراروی «نظریۀ رشد» برای توسعه و مسیر پرفراز و نشیب آن در دهههای گذشته، موجب شد تا نظریه «توسعۀ انسان» با تضامین و مقوماتی همچون «اخلاق توسعه» و «حق بر توسعه»، برای تحقق توسعهای که متعلق آن «انسان» و مردمان هستند، مورد توجه قرار گیرد. اما از آنجا که مقومات مزبور در آرای آمارتیاسن در نهایت مستلزم فهم و تفسیری از کیستی «انسان» است و در نظریۀ «توسعه انسان»، این مهم از کفایت نظری لازم برخوردار نیست، در این مقاله سعی شده است تا با انسانشناسی زیستمانی و «حق زیستمانی انسان»، در نظریه توسعه انسان مساهمت فکری شود.
Upcoming doubts and challenges of 'growth theory' for development, and its uncertain pathway over the recent decades, have led to the consideration of the theory of 'human development', with guarantees and provisions such as ' development ethics' and 'the right to development', for realizing the advancement that its object is 'humans' and people. Nevertheless, since these pre-mentioned provisions from Amartya Sen’s standpoint ultimately require an understanding and interpretation of the "human" identity, and in the theory of "human development" this argument does not have the necessary theoretical adequacy, this article has attempted to be an intellectual aide by "existential anthropology" and “the human existential right" in the theory of human development.
خلاصه ماشینی:
اما از آنجا که مقومات مزبـور در آرای آمارتیاسن در نهایت مستلزم فهم و تفسیری از کیستی «انسـان» اسـت و در نظریۀ «توسعه انسان »، این مهم از کفایت نظـری لازم برخـوردار نیسـت ، در ایـن مقاله سعی شده است تا با انسانشناسی زیستمانی ٢ و «حق زیسـتمانی انسـان٣»، در نظریه توسعه انسان مساهمت فکری شود.
به موجب بند ١ ماده ١ این اعلامیه : «حـق بـر توسـعه ، یـک حـق مسـلم بشری است که به موجب آن هر فرد و همـه مـردم، اسـتحقاق مشـارکت ، سـهیم شـدن و برخورداری از توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگـی را دارنـد، بـه نحـوی کـه در آن کلیـه حقوق بشر و آزادیهای اساسی کاملاً تحقق مییابند» .
البته باید توجه داشت که به تعبیر آرجون سنگوپتا٢، حقوق بشـر و بـه تبـع آن حـق توسعه ، در نگرش پوزیتویسم حقوقی، حقوقی هستند که جامعه با بهـرهگیـری از اقتـدار خویش به خودش اعطا کرده است و آنها را یک قدرت بیرونی اعطا نکرده اسـت و نیـز از یک اصل برتر طبیعی یا الهی نشأت نگرفته است .
Imperfect obligations عنصر حیاتی در مفهوم درست حقوق بشر در آن است که این حقوق و حیثیـت انسـانی ناشی از این حقوق، باید واقعی و همواره معتبر باشد، حتی اگر تنها یـک انسـان بـر کـره زمین باقی باشد؛ زیرا حقوق بشر مستقل از اجتماع انسانی است و از ایـن رو هرگـاه یـک انسان از اجتماع رانده شود، هنوز حقوق خود را دارد (٢٩٥ :١٩٦٨ ,Arendt).