چکیده:
دیپلماسی رسانهای آمریکا و صنعت فرهنگ آن پس از ورود ایالات متحده به معادلات بین المللی در راستای اهداف سیاست خارجی این کشور عمل کرده است. در دوراان بعد از یازده سپتامبر، پس از یک دوره طولانی از بازنمایی و کلیشه سازی درباره اتحاد جماهیر شوروی و هراس از کمونیسم، هالیوود اسلام هراسی و ایران هراسی را در دستور کار قرار داد. در حال حاضر با توجه به اینکه در جنگ طولانی با داعش، نهایتا معادلات منطقهای به سود جمهوری اسلامی ایران رقم خورد، پرسش اصلی مقاله حاضر این است که آیا در دوان پسا داعش، هالیوود و جهتگیری دیپلماسی عمومی آمریکا در قبال ایران روندهایی را در پیش خواهند گرفت؟ بر این مبنا، فرضیه پژوهش عبارت است از این که طبق روال گذشته، واکنش سیاست خارجی آمریکا نسبت به بسط بیسابقه نفوذ ایران در میان شیعیان منطقه بعد از سقوط داعش بر پایه ایران هراسی، بازنمایی و کلیشه سازی منفی از جمهوری اسلامی ایران در هالیوود، ادامه یافته و تقویت خواهد شد.
In recent years, the formation and enlargement of the Islamic State in Iraq and Sham (ISIS) lead to new dynamics in Middle East politics. It regards to the US foreign policy toward the ISIS impact on the new structure of relations, coalitions and disintegrations in the region. In the basis of offshore balancing grand strategy, the United States tries to prevent in formation any regional hegemon in the Middle East. The main question of this article is: what we can explain the United States foreign policy toward the ISIS(From 1119 to 1111) in the Middle East? The hypothesis of this article is: «the United States by using of offshore balancing grand strategy, in one hand, buck-passing the liability of control of the ISIS to Iran, Syria and Iraq, and the other hand, using ISIS as an instrument for balance of power in the Middle East. » This study has been carried out in the descriptive-analytical method.
خلاصه ماشینی:
پرسش اصلي پژوهش حاضر اين است که سياست خارجي ايالات متحده در قبال داعش در سال هاي ٢٠١٣ -٢٠١٧ چگونه قابل تبيين است ؟ فرضيه محوري پژوهش اين است که ايالات متحده با استفاده از استراتژيهاي کلان موازنه گري از دور، از يک سو مسئوليت مقابله با داعش را به عراق ، سوريه ، ايران و برخي ديگر از دولت هاي منطقه احاله کرده و از سوي ديگر از داعش به عنوان ابزار موازنه سازي براي جلوگيري از به وجود آمدن قدرت جديد و برتر در منطقه استفاده ميکند.
اين مسئله ازآنجا داراي اهميت است که بر اساس اسناد رسمي دولت ايالات متحده نظير استراتژي امنيت ملي اين کشور، هدف اصلي سياست خارجي ايالات متحده حفظ وضع موجود و جلوگيري از خيزش هژمون منطقه اي جديدي است که ميتواند موازنه قدرت را مختل نموده و نيز چالشي براي هژموني آمريکا در جهان ايجاد نمايد (٣-٢ :٢٠١٠ ,National Security Strategy Archive).
در اين چارچوب ، پرسش اصلي پژوهش حاضر اين است که سياست خارجي ايالات متحده در قبال داعش در سال هاي ٢٠١٣ -٢٠١٧ چگونه قابل تبيين است ؟ فرضيه محوري پژوهش اين است که ايالات متحده با استفاده از استراتژيهاي کلان موازنه گري از دور، از يک سو مسئوليت مقابله با داعش را به عراق ، سوريه ، ايران و برخي ديگر از دولت هاي منطقه احاله کرده و از سوي ديگر از داعش به عنوان ابزار موازنه سازي براي جلوگيري از به وجود آمدن قدرت جديد و برتر در منطقه استفاده ميکند.
Keywords: offshore balancing, United States, ISIS, Middle East, Buck-passing 1 Assistant Professor, Department of Political Science, Ayatollah Boroujerdi University, Boroujerd, Iran (Corresponding Author) alipour_mg558@yahoo.