خلاصه ماشینی:
"شکانگاری عمدتا در حوزهء معرفت بشری و ارزشهای اخلاقی و منطق مطرح میگردید و این نمادی کامل از بحرانی است که عقل یونانی بدان گرفتار آمده بود؛حقیقت این است که فلسفه در بحران و با بحران زاییده شده است و در تمامی ادوار حیات خود نیازمند این بوده است که با بحرانهای بزرگ که به دورههای مختلف تاریخ متعلق داشتهاند دست و پنجه نرم کند.
با ارسطو نحوی تثبیت و قرار در تفکر فلسفی پدید آمد و دستگاه فکری ارسطو نقطهء کمال متافیزیک یونانی بود اما با آغاز دوران هلنیسم؛عقل فلسفی دوباره دستخوش تب و تاب گردید و نحوی دیگر از تلاش برای اثبات خود پیش پای فیلسوفان و فلسفه قرار گرفت.
در این دوره مکتب فلسفی دیگری ظهور کرده است که بر مبنای آرا اپیکور سامان گرفته است؛اپیکور نحوی لذتگرایی (هدونیسم)معنوی را تبلیغ مینمود و شکلی از اشکال اعراض از زندگی و زمانه در بحران تمدن یونانی بود.
اپیکور شخصا مروج هرزهگردی اخلاقی و عیاشی نبود و لذتگرایی مورد نظر او اساسا نوعی لذتگرایی معنوی است که مهمترین آن را اپیکور لذت ناشی از دوستی دانسته است اما اپیکوریسم در تاریخ فلسفه به نام لذتگرایی و شهوتپرستی بدنام گردیده است آرا اپیکور،نظیر آرا اندیشمند معاصر او زنون(بانی مکتب رواقی)در واقع نحوی تلاش در چهارچوب عقل فلسفی یونانی برای گریز و رهایی از بحرانی است که همهء شئون زندگی و زمانه را دربرگرفته بود؛اپیکور دل بستن به لذتهای دنیوی و یا لذتهایی که پس از تحقق آن رنج بیشتری از پی خواهند آورد را کاری بیهوده و عیث میدانست او پیروان خود را به زندگی ساده توأم با اخوت و بهرهمندی از لذائذ معنوی دعوت میکرد."