چکیده:
در این مقاله با مراجعه به آثار مکتوب برجای مانده از آخوندخراسانی به بررسی دیدگاه این شخصیت برجسته روحانی طرفدار نهضت مشروطه درمورد چگونگی سازماندهی امور عمومی جامعه پرداخته شده است.
هدف: هدف آن است که با بررسی دقیقتر دیدگاههای ایشان در یک چارچوب مفهومی مشخص دریابیم که راهکار پشنهادی ایشان درمورد اداره جامعه، کاهش ظلم شاهان و جبران عقب ماندگی ایران چه بوده است.
در این راستا با بهرهگیری از رهیافت عقلانیت سیاسی فوکویی که به رابطه حاکم و مردم مربوط میشود، سه عقلانیت سیاسی تا کنون تحقق یافته از دید فوکو یعنی عقلانیت سیاسی «امیرنشینی»، «شبانوارگی قدیم» و «شبانوارگی جدید» را مورد توجه قرار داده و با عنایت به اصلاحات دینی تحقق یافته در مسیحیت غرب و مفاهیم مطروحه در فلسفه غرب در زمینه امور عمومی، ویژگیهای سه عقلانیت مذکور بازشناسی، تفکیک و دستهبندی شده است. بدینترتیب معیار لازم برای شناسایی عقلانیت مستقر در ادوار مختلف بهدست آمده و در یافتن پاسخ به دو سوال: 1- آخوندخراسانی برای تغییر کدام عقلانیت سیاسی تلاش کرده است؟
2- عقلانیت سیاسی مطلوب وی کدام بوده است؟ به این نتیجه رسیدهایم که عقلانیت سیاسی مستقر در دوران متصل به مشروطه برخلاف نظر عدهای از نویسندگان نه «شبانوارگی» بلکه «امیرنشینی» بوده و عقلانیت مطلوب این عالم دینی «شبانوارگی قدیم» بوده است.
فرضیه: بهنظر میرسد که عقلانیت سیاسی مطلوب آخوندخراسانی بر مبنای عقلانیت دینی و شرع بوده است.
The answer to the question "What was the political thought of Mullah Mohammad Kazem Khorasani in the field of legitimacy of the government in the era of absence, and what did this idea have to do with his constitutionalism?" We express "fixed political thought", and the result of another perspective "political model". "Fixed political thought" is a set of abstract, general and permanent propositions in the field of politics that do not originally refer to the political environment; In contrast, the "political model" is a part of political thought that is originally presented in response to the political environment according to fixed political principles and thought. Therefore, in the present article, which has been done in a descriptive-analytical method with the aim of analyzing the political rationality of the Khorasani clergy regarding governance, it was found that among the research and analytical sources on the political thought of the clergy, there are two important groups. The basis of the legitimacy of the government is the will of the people. By relying on some documents, reports and analyzes of the political positions of the mullahs during the constitutional movement, they have tried to make their thinking in a way compatible with Western democratic ideas, and in contrast. Put other Shiite jurists with political thought. On the contrary of this approach, there is a different and, of course, correct view and interpretation that the mullahs, like other jurists, have expressed in favor of the monopoly of the legitimacy of ruling over the jurists in the age of occultation.
خلاصه ماشینی:
٢. چارچوب نظري نظر به اينکه ديرينه شناسي دانش و تبارشناسي به عنوان يک روش تحليلي که بر گسست ، عدم تداوم و فقدان وحدت تأکيد دارد و فوکو براساس همين روش عقلانيت سياسي حاکم بر دوران هاي متفاوت و گسست عقلانيت سياسي هر دوره (از عقلانيت سياسي حاکم بر شرق باستان تا عقلانيت سياسي حال حاضر) را بررسي کرده است (شيرازي و آقا احمد١٠٣:١٣٨٨) وازآنجا که نهضت مشروطه تلاشي براي رهايي از نوعي عقلانيت سياسي و تثبيت نوع ديگري از عقلانيت سياسي مي باشد لذا به نظر مي رسد که اين رهيافت براي پاسخ به سوالات اين تحقيق مناسب باشد فوکو معتقد بود که معيارها و قواعد حاکم بر انديشه سيستمي را تحت عنوان عقلانيت شکل مي دهند و مفهوم عقلانيت بيشتر به «رويه هاي تاريخي » و اموري که بديهي فرض مي شوند مربوط است تا به عقل اين رويه هاي تاريخي و امور بديهي در انديشه فوکو منشاء راهبردهاي ادراکي و قضاوتي مي شوند که هر اقدامي بر مبناي اين نظام عقلاني شکل مي گيرد(لمکه ،٢٧٩٩:١٣٩٢))از ديدگاه فوکو عقلانيت سياسي بخشي از عقلانيت است که حوزه عمومي و سياسي زندگي انسان را متأثر مي کند(يحيوي ،١٣٩٦) به بيان ديگر، دولت براي هدايت انسان از رويه هايي استفاده مي کند که مجموعا عقلانيت سياسي را تشکيل مي دهند (سايمونز،١١٨:١٣٩٠)فوکو در مقاله حکومت مندي (فوکو،١٣٨٤) با امعان نظر در ادبيات به وجود آمده در خلال اواسط سده شانزدهم تا اواخر سده هجدهم و با تأکيد بر تلاقي دو جنبش «تمرکز دولتي » ناشي از گسست فلسفه سياسي جديد از فلسفه سياسي قديم و «اصلاح ديني » به شرح چگونگي تغيير در نگرش به رابطه حاکم و مردم پرداخته (دان ،١٩٩٩) و سه نوع عقلانيت سياسي يعني «اميرنشيني »،«شبانوارگي قديم » و «شبانوارگي جديد» را مورد شناسايي قرار داده است .