خلاصه ماشینی:
"من گاهی بعضی از بیانات دینی را از تلویزیون یا از رادیو گوش میکنم و میبینم شبهه ایجاد میکند!حدیث سستی،حرف نامعقولی،مطلبی که در جمع مثلا بیست نفری یا پنجاه نفری یک عده مؤمن مخلص،گفتنش خوبس است و ایمان آنها را زیاد میکند،درسطح میلیونی مردم به زبان آوردن،جز اینکه ایمان عدهای را سست و در ذهنشان تردید ایجاد کند، هیچ فایدهء دیگری ندارد.
در مقولهء عدالت اجتماعی فیلمها و سریالهایی ساخته میشود که غالبا خانههای مورد استفادهء شخصیتهای این فیلمها اعیانی و اشرافی است!واقعا وضع زندگی مردم این طوری است؟آیا یک زوج جوان یا یک زن و شوهر در چنین خانههایی زندگی میکنند؟!این کار چه لزومی دارد؟سالها قبل بعضی از سریالهایی که از سیما پخش میشد،هرچند کیفیت آنها مثل سریالهای الان نبود-عقبتر بود-لیکن فضای زندگی در آنها،متواضعانه و در یک خانهء معمولی بود؛آن طوری خوب است.
جوانها به کلیسا جذب نشدند،بلکه به سالن رقص متعلق به کلیسا جذب شدند!سالن رقص متعلق به کلیسا مگر امتیازی دارد؟ اگر بناست فیلم یا برنامهای پخش شود و تأثیر سوئی بگذارد،چه فرقی میکند که من پخش کنم یا رقیب من،در هردو صورت بد است؛ پس چرا من پخش کنم؟به نظر من این منطق مهمی است و باید به آن توجه داشت.
من گاهی دیدهام انسانهایی که هیچ ارزش علمی و هنری ندارند،درصدا و سیما با پول مردم چهرهپردازی میشوند؛چرا؟البته من نمیخواهم خیلی مطلب را باز کنم؛اما میبینم کسی که در رشتهء خودش این قدر ارزشمند نیست و انسان متوسطی است،او را میآورند و یکی دو ساعت از وقت تلویزیون را به زندگی او،به خانوادهء او و به گذشته سرتا یا کم ارزش او مصروف میکنند."