چکیده:
ابن تیمیه از جمله شخصیت های کلامی است که در کتاب منهاج السنه که در مقابل اندیشه های علامه حلی نگارش یافته، در صدد به چالش کشاندن جایگاه حضرت فاطمه (س) برآمده است که نه تنها در منابع شیعی از این بانوی اسلام به عظمت یاد می شود، بلکه در میان اهل سنت نیز از موقعیت بسیار ممتازی برخوردار است.با تتبع در منابع اهل سنت (جوامع روایی و کتب تاریخی) به دست می آید که وی، تمام همت خود را صرف انکار واقعیاتی از زندگانی دختر پیامبر اسلام (س) می کندکه مورخان و محدثان به ثبت و ضبط آن مبادرت نموده اند. لذا در این نوشتار سعی برآن است تا با توجه به کثرت منابع روایی و ثبت وقایع تاریخی در لابلای متون اهل سنت، خلاف گفته های ابن تیمیه، اثبات شود و روشن گردد که او تا چه اندازه، نسبت به بانوی اسلام عناد داشته و با توسل به تضعیف و یا تکذیب روایات، در صدد تنزل جایگاه حضرت فاطمه (س) در میان مسلمانان برآمده است.
خلاصه ماشینی:
انکار قضيه فدک توسط ابن تيميه که معتقد است در اين سخن ، دروغ و بهتان به فراواني وجود دارد و نيز منافق دانستن حضرت با استناد به آيه اي از قرآن که در توصيف منافقاني از ٩٩ ٩٩نقد و بررسي ديدگاه ناصر القفاري درباره پيدايش طايفه بنيتميم است ، جاي شگفتي دارد؛ زيرا او اصل قضيه فدک را دروغ ميداند، درحاليکه سوره اسراء که خداوند فرمان به پرداخت حق ذويالقربي ميدهد به قضيه فدک اشاره ميکنند و حتي منابعي چون (ابوالفرج اصفهاني، ١٣٨٧، ١: ١٦٢) و (ابن طيفور، ١٣٢٦ق ، ١: ١٦) و (جوهري، بيتا، ٢: ٨) بر خطبه فدکيه بانوي اسلام اشاره داشته و بر اصل ماجرا صحه گذاشته اند و علماي شيعي با استناد به اين روايات صريح اهل سنت ، پيامبرص را در مقام امتثال امر پروردگار، در اعطاي حق ذويالقربي دانسته که ايشان ، فدک را به فاطمه داده است و معتقدند که کدام حديث صريح تر از اين وجود دارد؟ (ميلاني، ١٤٢٨ق : ٣٣٦) ولي ابن تيميه در دفاع از باورهاي خود، دختر پيامبر اسلام را منافق معرفي نموده و اين در حالي است که رواياتي از اهل سنت در جوامع حديثي ايشان در اختيار است که آن ها به نقل سخنان رسول خدا درباره فاطمه ع پرداخته اند و ايشان را پاره تن پيامبر (بخاري، ١٤٢٢ق ، ٢١٠:٤)، سرور زنان اهل اسلام (حاکم النيسابوري، ١٩٧٨ق ، ٤: ٤٧) سرور بانوان بهشتيان (بخاري، ١٤٢٢ق ، ٤: ٢٠٩) سرور بانوان مؤمن (تستري، بيتا، ١: ٣) و سرور بانوان جهانيان (ابن ابيشيبه ، ١٤٠٩ق ، ٦: ٣٨٨) معرفي کرده اند و چگونه ممکن است چنين شخصيتي، با اين اوج توجه ، مصداق آيه نفاق قرار گيرد و منافق تلقي گردد؟ ٢-١.