چکیده:
شروع حرکتهای بیداری اسلامی با تاکید بر پارادایم واکنشی باعث بروز بحرانهای سیستمی در نظم سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی در خاورمیانه گردید. اساساً یکی از کشورهایی که بهواسطهی تحولات اخیر در شمال آفریقا و خاورمیانه منبعث از بیداری اسلامی دچار تغییرات و ظهور بحران گردید سوریه می باشد. در این کشور به-دلیل وجود یکسری از چالشها و مطالبات انباشته شده که در غالب محرومیت نسبی تجلی میکند وارد بریک معضله امنیتی فراگیر شد که سیستم تصمیمگیری این کشور را با بحران روبهرو ساخت. حال، این سوال مطرح است که در بازخوانی پدیده بیداری اسلامی در یک روایت واکنشی با محوریت مسئله محرومیت نسبی این مسئله چگونه بهعنوان یک کاتالیزور در ظهور گروههای بنیادگرا مانند جبههالنصره موثر بود؟(مسئله). با روش توصیفی – تحلیلی و بهرهگیری از تئوری محرومیت نسبی به عنوان زیر مجموعه پارادایمهای واکنشی(روش)، این فرضیه به بحث گذارده شده که ناتوانی سیستم حکمران بهعنوان متغییر تصمیمگیر در سوریه بهدلیل ناتوانی در پاسخگویی به مطالبات اجتماعی باعث بسترسازی گروههای بنیادگرا با مشی خشونتطلبی شد(فرضیه). سرانجام، با ظهور جبههالنصره ساخت سیاسی – اجتماعی سوریه وارد یک بحران امنیتی فراگیر شد که اساساً منجر به امنیتزدایی گردید و نظم مسلط این کشور را با چالش روبهرو ساخت(یافته).
The beginning of the Islamic Awakening movements with emphasis on the reaction paradigm caused systemic crises in the political, economic, cultural and social order in the Middle East. Basically, one of the countries that has changed and emerged from the crisis due to the recent developments in North Africa and the Middle East due to the Islamic Awakening. In this country, due to a series of accumulated challenges and demands, which is manifested in the form of relative deprivation, it entered into a pervasive security dilemma that left the country's decision-making system in crisis. Now, the question arises that in re-reading the phenomenon of Islamic awakening in a reactionary narrative centered on the issue of relative deprivation, how was this issue effective as a catalyst in the emergence of fundamentalist groups such as Jabhat al-Nusra? (Introduction). Descriptive-analytical method and using the theory of relative deprivation as a subset of reactive paradigms (Method), This hypothesis that the inability of the ruling system as a decision-making variable in Syria due to its inability to respond to social demands has paved the way for fundamentalist groups to pursue a policy of violence. (Hypothesis). Finally, with the rise of the Nusra Front, Syria's socio-political structure entered a pervasive security crisis that essentially led to de-security and challenged the country's dominant order. (Results).
خلاصه ماشینی:
در بررسي موضوع فوق، اين سؤال مطرح ميشــود که در بازخواني پديده بيداري اســلامي در يک روايت واکنشــي با تأکيد بر محروميت نسبي اين مســئله چگونه به عنوان يک کاتاليزور در ظهور گروه هاي بنيادگرا مانند جبهه النصره مؤثر بود؟ در پاســخ اين فرضيه ميشود که ناتواني سيستم حکمران به عنوان متغير تصميم گير در سوريه به دليل ناتواني در پاسخ گويي به مطالبات اجتماعي باعث بسترسازي گروه هاي بنيادگرا با مشي خشونت طلبي شد و ظهور چنين گروهي سيستم سياسي سوريه را به يک معضل امنيتي فراگير طولانيمدت تبديل کرد.
ً در سوريه اساســا به دليل چندپارگي و عدم شــکل گيري دولت - ملت سازي پايدار، هويت ملي و انســجام اجتماعي به عنوان متغير فرهنگي - اجتماعي محروميت نسبي سطح خشونت ها و ظهور گروه هاي راديکالي مانند جبهه النصره ايجاد شــد، به طورکلي، در اين کشور تعميق شدن شــکافهاي قومي - قبيله اي و مذهبي و گزينشي عمل کردن حاکميت در برابر اقليت ها که جنبه حمايتي از حکومت را پيداکرده بود مانند نزديک شــدن حکومت بشار اسد به اقليت هاي علوي، دروزي و مسيحي و همچنين لايه هايي کوچک از اهل سنت و به نوعي دخالت نيروهاي خارجي در غالب حمايت از گروه هاي سرخورده باعث بروز خشونت هاي چندوجهي با رهبري گروه هايي مانند جبهه النصره شد )٦-٢٠١٩١,Farooq and Aktaruzzamam(.