چکیده:
در این مقاله، دو نظر از نظریات ابداعی و اختصاص ابن عربی بررسی شدهاست: 1. تفکیک میان مقام ذات و الوهیت (اسما و صفات) خداوند. از آنجا که عرفان و بهخصوص عرفان ابن عربی مبتنی بر نظریة تجلی و ظهور است، دیدگاه او در ساختار همین نظریه قابل فهم و درک است؛ به عقیدة وی، ذات حق به هیچ نحوی از انحا، در عالم ظهور و تجلی نکرده بر این ساس هم هیچ راهی برای درک ذات خدا در اختیار بشر نیست. ذات او نه تنها در ازل «کنز مخفی» بود، بلکه هماکنون نیز از نظرها نامرئی است. طبق این نگاه به ذات حق است که ابن عربی مخالف اثبات وجود خدا از طریق براهین عقلی است و معتقد است که ذات حق را تنها از راه شهود باطنی میتوان فهمید، لیکن از طریق شهود نیز هیچ کس نمیتواند نسبت به ذات حق احاطه یابد. این دیدگاه ابن عربی مخالف نظر اهل نظر (متکلمان و حکما) میباشد که تلاش بسیاری انجام دادهاند تا از طریق براهین مختلفی همچون جهانشناسی، وجودشناسی، اتقان صنع، برهان صدیقین و مانند آن، وجود خدارا اثبات کنند. 2. همچنین ابن عربی بر اساس محور قرار دادن نظریة تجلی و ظهور بر این باور است که «علم تابع معلوم» است و مقصود وی از «معلوم» وجود خداوند است و می گوید مادام که خداوند خود را در عالم ظاهر وآشکار نساختهاست، ما نمیتوانیم به وجود او پی ببریم، زیرا علم و آگاهی ما تابع تجلی و ظهور اوست .این دیدگاه وی نیز در تقابل با دیدگاه متکلمان و حکماست، زیرا آنها بر این باورند که انسان بهصورت نظری و با قطع نظر از ظهور و تجلی خداوند، می تواند وجود او را اثبات است، نتیجة این دیدگاه اهل نظر این است که «معلوم تابع علم» است و انسان بهصورت انتزاعی توانائی اثبات وجود خدارا دارد. روش نویسنده در نوشتن این مقاله، روش جمعآوری اطلاعات بر اساس متون ابن عربی و توصیفی است.
خلاصه ماشینی:
روش ابن عربي در باب ذات الهي متفاوت با روش اهل نظر يعني حکما و متکلمان است ، زيرا آنها معتقدند که ميتوان ذات حق را شناخت و هر يک از ايشان براي اثبات ادعاي خود براهيني اقامه کرده است که ابن عربي و ديگر عرفا در پاسخ ايشان گفته اند: «اثبات التوحيد افساد في التوحيد»، (تذکرة الاولياء ، ١٣٨٣، ص ٦٤١) يا «التوحيد اسقاط الاضافات »، (مفاتيح الإعجاز في شرح گلشن راز، ١٣٨٣، ص ٥٢٥).
شيخ محمد لاهيجي (شارح گلشن راز) در توصيف «خدا» يعني «الله » که اسم حاکي از ذات و جامع همۀ اسماي الهي است ، مينويسد: «خدا عبارت است از ذات واحد مطلق مستجمع جميع صفات کماليه » (همان :٨) و حافظ ، ذات حق را به «مجموعۀ گل » تشبيه کرده است و چه نيکو سروده است : قدر مجموعۀ گل مرغ سحر داند و بس نه هر آن کو ورقي خواند و معاني دانست (غزل ٤٨) ابن عربي ميگويد ادبا نسبت به متکلمان ايراد و اشکال کرده اند که «ذات » مؤنث است و استفاده از آن دربارة خداوند شايسته و بايسته نيست .
ق ، ج ١، ٦١٢) به گفتۀ او هر حکمي که در باب علم الهي براي ذات حق اثبات ميگردد، مربوط به مقام الوهيت است که مقام کثرت و امور سلبي و نسبت و اضافه به وجود حق مي باشند و وجود حقيقي از آن ذات حق است که در مقام بساطت خود باقي است و در جاي ديگر مينويسد: «وأعلم أن الشرع ما تعرض لأحديه الذات في نفسها بشيئي و إنما نص علي توحيد الألوهيه و أحديتها بأنه : لا إله إلا هو و إنما ذالک من فضول العقل » (همان ، ج ٣: ٥٢٧) و نيز ميگويد که از علم انسان به مقام الوهيت نيز علم به مقام ذات لازم نميآيد (همان ، ١٤٢١ ه .