چکیده:
نظریه اعتمادگرایی فرایندی را آلوین گلدمن بهعنوان یکی از معیارهای توجیه در معرفتشناسی برونگرایانه مطرح کرد. این نظریه اساسا در پیوند با روانشناسی، علومشناختی و فلسفه ذهن مطرح شده است. پس از اشکالات گتیه بر نظریه معرفتشناسی سنتی، نظریات نوینی پای به عرصه جهان معرفتشناسی گذاردند که عمدتا در دو دستهبندی درونگرایانه و برونگرایانه قرار گرفتند. نظریه اعتمادگرایی فرایندی یکی از نظریات مطرح در شاخه معرفتشناسی برونگرایانه است و زیرمجموعه رویکردهای طبیعیگرایانه قرار میگیرد. نکته مهم این است که با وجود این واقعیت که رویکردهای طبیعیگرایانه (که نظریه اعتمادگرایی فرایندی در آن چارچوب قرار میگیرد) نسبت به سایر رویکردهای رایج در معرفتشناسی، مستعد تفاسیر غیردینی (و گاه ضددینی) هستند، این پرسش مطرح است که آیا نظریه اعتمادگرایی هم به نوعی در تقابل با مسایل هنجاری و اخلاقی و دینی بوده و رفتاری مانند سایر نظریات طبیعیگرایانه قرار دارد یا علیرغم تصور رایج، میتوان نشان داد که نظریههای واقع در چارچوب طبیعیگرایانه و برونگرایانه این قابلیت را دارند که با مبانی هنجاری جمع گردند؟ این مسئله پرسشی است که در این مقاله بررسی میشود تا پاسخی مناسب برایش ارایه گردد. در این مقاله خواهیم دید که در میان نظریات مختلف ارایهشده، گلدمن تلاش دارد هنجارمندی را به گونهای متفاوت در معرفتشناسی برونگرایانه خود تبیین کند.
خلاصه ماشینی:
معرفتشناسی معاصر، درونگرایی، برونگرایی، اعتمادگرایی فرایندی، هنجارمندی معرفتی مقدمه در سال 1964 ادموند گتیه (Edmund Gettier) با نگارش مقالهای با عنوان «آیا معرفت باور صادق موجه است؟» مسیر معرفتشناسی معاصر را در دهههای اخیر بکلی تغییر داد و پس از آن عمده بحثها به صورت ایجابی و سلبی پاسخی به مسائل گتیه بودند که او با چند مثال نقض در مقاله خود مطرح کرده بود (برای مطالعه بیشتر، رک: گتیه، 1963، ج 23، ص 121ـ123).
گلدمن در باب جایگاه اصول معرفتی (Epistemic Principles) از جمله اصل امتناع تناقض بهدرستی بیان میکند که اگر اصول معرفتی توسط همه فاعلهای شناسایی معمولی و ناآگاه از معرفتشناسی، شناختپذیر نباشد، هیچیک از چنین اصولی را نمیتوان توجیهگر تلقی کرد و در این صورت هیچ فاعل شناسایی نمیتواند به هیچ قضیهای به نحو موجه باور داشته باشد و پرسش این است که آیا این در افتادن در ورطه شکاکیت نیست؟ (گلدمن، 2009، ص17).
در بخش پیشین دیدیم که چطور گلدمن مؤلفههای اصلی درونگرایی بخصوص دو اصل وظیفهشناختی و راهنمایی را نقد میکند؛ اما پرسش اصلی این است که آیا نفی دو مؤلفه مذکور به معنای نفی بعد هنجاری معرفتشناسی است؟ زیرا هنجارمندی یعنی تأکید بر اینکه فاعل شناسا برای وصول معرفت باید از برخی اصول به طور آگاهانه تبعیت کند.
در این صورت به نظر میرسد بنیاد وظیفهشناختی و راهنمایی در ذیل عنوان خصیصه هنجارمندی معرفتشناسی قرار میگیرد، اما حال که گلدمن این دو مؤلفه را به بوته نقد کشانید، آیا راهی برای هنجارمندی باقی مانده است؟ اساساً باید بررسی کرد که آیا امکان جمع کردن برونگرایی مدنظر گلدمن با هنجارمندی وجود دارد؟ ملاحظه کردیم که چطور تمامی نقدهایی که گلدمن بر دورنگرایی وارد میسازد، هنجارمندی معرفتی را نشانه گرفتهاند.