چکیده:
در طول تاریخ و بهویژه در عصر حاضر یکی از دغدغههای مهم بشر وجود جنگها و آسیبهای ناشی از آن است. اندیشمندان همواره تلاش کردهاند که جنگ را از منظرهای گوناگون بررسی کنند و مشروعیت و عدم مشروعیت آن را به لحاظ حقوقی و اخلاقی بسنجند. بررسی جنگ به لحاظ اخلاقی از جمله دغدغههای فیلسوفان اخلاقی است که از دوران یونان باستان تا کنون ادامه داشته است. در اخلاق جنگ، سه نظریهٔ معروف مطرح است که عبارتند از واقعگرایی، صلحگرایی و نظریهٔ جنگ عادلانه. واقعگرایی یکی از دیدگاههای رایج است که خود به دو نوع توصیفی و تجویزی، و نوع تجویزی نیز به دو نوع احتیاطی و اخلاقی تقسیم میشود. بر اساس واقعگرایی تجویزی ۔ احتیاطی تنها راهِ کمهزینه برای دولتها برای دستیابی به منافع، کنارگذاشتن اصول اخلاقی و عمل بر اساس رعایت احتیاط در جانب منافع است. از نظر آنها، پذیرش واقعگرایی به گسترش صلح در میان دولتها نیز کمک میکند؛ بر خلاف نظریهٔ جنگ عادلانه که به گسترش جنگها میانجامد. در این مقاله، استدلالها به سود واقعگرایی تجویزی ۔ احتیاطی بررسی و نقد شدهاند.
A human serious concern throughout history and especially during the presentepoch is war and its potential damages. Theorists have always attempted toexamine war in many respects and weighed up its legitimacy legally and morally.Since ancient Greece, moral philosophers have concerned themselves about themoral assessment of war. There are three known theories regarding the ethics ofwar: realism, pacifism, and just war theory. Realism as a common view is dividedinto two kinds: descriptive and prescriptive, and prescriptive realism is classifiedinto two parts: moralized and cautionary. According to cautionary prescriptiverealism, the only way for states to promote interests inexpensively is byabandoning moral principles and taking precautionary measures to protectinterests. This theory holds that accepting realism helps promote peace amongstates while accepting just war theory may lead to war expansion. In this paper,arguments for cautionary prescriptive realism will be critically explored
خلاصه ماشینی:
مطابق اين نظريه ، هر نظامي تنها در صورتي کـه سياسـت خـارجي خـود را بر پايۀ درکي دقيق از منافع ملي مبتني کند هوشمندانه و سودآور رفتار کـرده اسـت ؛ زيـرا رفتـار او همراه با احتياط بوده است (ستوده، ۱۳۹۶، ص ۸۵)، براي مثال ، در صورتي که منافع دولـت و ملـت بـه وسيله جنگ تأمين شود، مقتضاي هوشمندي و احتياط اقدام بـه جنـگ اسـت ؛ هرچنـد بـه لحـاظ اخلاقي نادرست باشد.
به نظر ميرسد مراد از احتياط مورد نظر واقع گرايان اين باشد که يگانـه امـر ضروري براي دولت ها توجه به منافع ملي و حفظ و افزايش آن است واز همين رو، در صـورتي کـه چيز ديگري غير از منافع ملي همانند اصول اخلاقي موجب انحراف نگاه دولـت هـا شـود، جانـب احتياط رعايت نشده است و چنين عملکردي حتما آنها را متضرر خواهد کرد.
از آن جا که ويژگي مهم جامعه ٔ بين الملل هرج ومرجگرايي است هـر دولتـي تنهـا بـه دنبـال منـافع خود است و از همين رو، عمل بر اساس اصول اخلاقي امکان پذير نيست ؛ در چنـين شـرايطي هـر سياست مدار عاقلي ميداند هنگامي که همگان به دنبال قدرت و منافع خـود هسـتند، بايـد جانـب احتياط را رعايت کند و در راستاي دست يابي به منافع ريسک نکند و چنين فـردي اساسـا عمـل گـرا خواهد بود (سـتوده، ۱۳۹۶، ص ۷۸).
ج) کارکرد اخلاق اشکال ديگري که به استدلال اول مدافعان واقع گرايي وارد ميشـود ايـن اسـت کـه اخلاقـي عمـل نکردن ديگران نمي تواند ملاکي براي اخلاقي عمل نکردن ما باشد.