چکیده:
در بررسی نسبت انسانشناسی و خداشناسی حکمت متعالیه دو رویکرد میتوان اتخاذ نمود؛ بررسی لوازم انسانشناختی مسائل خداشناسی و یا پیگیری عناصر خداشناسی به کار رفته در انسانشناسی. این پژوهش بر اساس رویکرد دوم با بیان اصول انسانشناسی صدرایی، یعنی شناخت انسان در مقام ذات، صفات و افعال، نقش عناصر خداشناسی حاضر در انسان شناسی صدرایی را، هرچه بیشتر و بهتر تبیین میکند. طبق مبانی ملاصدرا، انسان رقیقهای از حقیقت الهی است که در ذات، صفات و افعال، مثال خداوند است، زمانی که از کلمه مثال استفاده میشود و نه مثل، بدین معنا است که انسان کامل وجوب ذاتی ندارد و در صفات نیز مطلق نیست و ظل باری تعالی بوده و وجوب و اطلاق ظلی ندارد نه اصیل و بدین طریق ملاصدرا هم شباهت انسان کامل و باری تعالی را درنظر میگیرد و هم تفاوت آن دو را. بنابراین شناخت اصول خداشناسی حکمت متعالیه، به شناخت ابعاد وجودی انسان و ظرفیتها و توانمندیهای وجودی او منجر میشود، که نتیجه این ارتباط تنگاتنگ در نظریه «انسان کامل» بسیار روشن و واضح است؛ چراکه، انسان کامل بهعنوان ظل باری تعالی و خلیفه او میتواند شبیه خداوند باشد و حاوی تمامی اسماء و صفات الهی گردد.
In examining the relationship between theology and anthropology in transcendental wisdom, two approaches can be adopted; examining the anthropological prerequisites of theological issues or examining the theological elements employed in anthropology. The present study has utilized the latter to explain the principles of Sadraic anthropology, i.e. recognizing Man’s essence, attributes, and deeds, and expound the role of theological elements in his anthropology. According to Sadraic foundations, Man is a reflection of divine truth that bears a resemblance to God, in essence, attributes, and deeds. Man is an “example” of God denotes that a perfect human fails to possess an essential necessity and is not absolute in attributes and reflects those of God. Mulla Sadra enumerates both similarities and differences between God and perfect Man. Accordingly, discerning the theological principles of transcendental wisdom results in discerning Man’s existential dimensions, capacities, and capabilities. This close relationship is manifested in the theory of the perfect human because a perfect human, as a reflection of God and His successor, can become similar to God and encompass all divine attributes and names.
خلاصه ماشینی:
طبق مباني ملاصدرا، انسان رقيقه اي از حقيقت الهي است که در ذات ، صفات و افعال ، مثال خداوند است ، زماني که از کلمه مثال استفاده مي شود و نه مثل ، بدين معنا است که انسان کامل وجوب ذاتي ندارد و در صفات نيز مطلق نيست و ظل باري تعالي بوده و وجوب و اطلاق ظلي دارد نه اصيل و بدين * استاد گروه فلسفه و کلام اسلامي ، واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد، تهران ، ايران (saeedimehr@yahoo.
تاريخ دريافت : ١٤٠٠/٠٥/٠٣ تاريخ پذيرش : ١٤٠٠/١٠/٠٨ طريق ملاصدرا هم شباهت انسان کامل و باري تعالي را در نظر مي گيرد و هم تفاوت آن دو را؛ بنابراين شناخت اصول خداشناسي حکمت متعاليه ، به شناخت ابعاد وجودي انسان و ظرفيت ها و توانمندي هاي وجودي او منجر مي شود که نتيجه اين ارتباط تنگاتنگ در نظريه «انسان کامل » بسيار روشن و واضح است ؛ چراکه ، انسان کامل به عنوان ظل باري تعالي و خليفه او مي تواند شبيه خداوند باشد و حاوي تمامي اسماء و صفات الهي گردد.
ملاصدرا در خداشناسي حکمت متعاليه ، بساطت واجب تعالي را به اثبات رسانده (الشيرازي ، ١٣٦١: ١٠٠؛ ١٣٨٠: ٣٩٠ و ١٣٨٢: ٦٤) و از طريق قاعده بسيط الحقيقه ، وحدت حقه حقيقيه او را نيز اثبات مي کند، او معتقد است ؛ خداوند، بسيط الحقيقه است و هر بسيط الحقيقه اي ، کل الاشياء است و در عين بساطت و به وجود جمعي و واحد خود، کمالات همه آن ها را در خود دارد (الشيرازي ، ١٣٨٠ الف ، ج ٢: ٣٧٢)، بنابر ين ، طبق ديدگاه حکمت متعاليه ، نفس ، همانند باري تعالي موجودي بسيط است که علي رغم آن که از قواي ادراکي و تحريکي متعددي تشکيل يافته ، از وجودي واحد برخوردار است و مدرک حقيقي و محرک حقيقي ، همان نفس است (الشيرازي ، ١٩٨١، ج ٨: ١٧٨).