چکیده:
مهمترین ادعای مکتب «سلفیه» در مشروعیتبخشی به خود، ادعای انتساب به اصحاب حدیث پیش از حیات ابنتیمیه و در کل سلف صالح بوده است. مسئله اصلی جستار حاضر کنکاش درباره صحت این مدعا و راستیآزمایی آن از طریق مقایسه تطبیقی پنج نمونه از مهمترین شاخصههای فکری ابن تیمیه و اصحاب حدیث و زمینههای اشتراک و اختلاف آنهاست. تحقیقات پیشین بیشتر با رویکرد مبانی اعتقادی یا تاریخی سلفیه بوده است، اما در تحقیق حاضر با تطبیق شاخصهای مهم تفکر ابنتیمیه و اصحاب حدیث و بیان اشتراکها و اختلافها، بحران مشروعیت جریان سلفیگری آشکار گشته است و جز مشترکاتی اندک، غالباً اختلافها به اندازهای است که نمیتوان جریان سلفیگری را به پیش از ابن تیمیه نسبت داد. ابن تیمیه به تعدد شخصی عقل قائل بوده و مبنای نقلگراییاش را در الفاظ و تأویل، با تقدم بخشیدن به عقل مؤید شرع، نسبت به عقل معارض، حفظ کرده بود، اما اصحاب حدیث با فقدان نص، سراغ قیاس و دیگر روشهای عقلی رفته بودند. وی فهم سلف را از باب کاشفیت و مرجعیت منبع تشریع میدانست، درحالیکه اصحاب حدیث اجماع سلف را منبع تشریع نمیدانستند. او همچنین با پذیرش حیات روح پس از مرگ و عدم پذیرش لوازم آن بر خلاف سلف خود، استغاثه، توسل و زیارت را از مصادیق شرک دانست و در نهایت ابن تیمیه عصمت انبیا و فضائل امیرالمؤمنین و اهل بیت را انکار کرد و احیاکننده طیف افراطی اصحاب حدیث (جریان عثمانیگری) بود.
The most significant claim of the Salafiyyah School for self-legitimization is the attribution to hadith scholars before Ibn Taymiyyah’s life and al-salaf al-salih in general. The main problem of this article is to explore the validity of this claim and verify it through the comparison of the five instances of the most important intellectual characteristics of Ibn Taymiyyah and hadith scholars, as well as their commonalities and differences. Previous research mostly approached the belief or historical foundations of the Salafiyyah; while comparing the most important characteristics of Ibn Taymiyyah’s views and hadith scholars’ thinking, and expressing their commonalities and differences, this article reveals the crisis of the legitimacy of the Salafiyyah. Except for a few commonalities, the differences are often so broad that Salafism cannot be attributed to the era before Ibn Taymiyyah. Ibn Taymiyyah believed in man’s pluralism of reason and preserved the basis of his narrativeism in words and interpretations by giving priority to the Sharia-supporting reason over the opposing reason. But hadith scholars, due to the lack of texts, turned to analogy and other rational methods. Ibn Taymiyyah considered the understanding of the predecessors (aslaf) in terms of discovery and reference a source of legislation, while hadith scholars did not find the predecessors’ consensus a source of legislation. Unlike his predecessors, Ibn Taymiyyah accepted the soul’s life after death but ignored its requirements. In his view, intercession, recourse, and pilgrimage were examples of polytheism. He denied the infallibility of the prophets and the virtues of Amir al-Muʾminin (as) and Ahl al-Bayt (as), and he was the revivalist of the extreme spectrum of hadith scholars (ʿUthmanism).
خلاصه ماشینی:
تحقيقات پيشين بيشـتر بـا رويکـرد مبـاني اعتقـادي يـا تـاريخي سـلفيه بـوده اسـت ، امـا در تحقيـق حاضـر بـا تطبيـق شاخص هاي مهم تفکر ابن تيميه و اصحاب حديث و بيان اشـتراکها و اختلاف هـا، بحران مشروعيت جريان سلفيگري آشکار گشته است و جز مشترکاتي انـدک ، غالبـا اختلاف ها به اندازه اي است که نمي توان جريان سلفيگري را بـه پـيش از ابـن تيميـه نسبت داد.
او همچنـين بـا پذيرش حيات روح پس از مرگ و عـدم پـذيرش لـوازم آن بـر خـلاف سـلف خـود، استغاثه ، توسل و زيارت را از مصاديق شرک دانست و در نهايت ابـن تيميـه عصـمت انبيا و فضـائل اميرالمـؤمنين و اهـل بيـت را انکـار کـرد و احياکننـده طيـف افراطـي اصحاب حديث (جريان عثمانيگري) بود.
هر چند برخي پژوهشگران واژه سـلفي را پسـوندي بـراي چهـره هـاي اصحاب حديث و اهل سنت ، به ويژه پيروان بربهاري ٢ و احمد بن حنبل ٣ دانسـته اند کـه حديث خيرالقرون ٤ را به سه قرن نخستين تفسير کرده اند (سبحاني، ۱۳۸۸، ص ۱۵)، اما اصطلاح سلفي در آن دوران کاربردي نداشـت و ابـن تيميـه ، کـه خـود مـذهب حنبلـي داشت ، براي اولين بار در کتـاب الفتـوي الحمويـه الکبـري از مکتـب سـلفيه يـاد کـرد (فرمانيان ، ۱۳۹۵، ص ۴۵).
ابن تيميه با انکار وجود مجاز در زبان عربي و قـرآن و حـديث ، تقسـيم زبان به حقيقت و مجاز را تقسيمي بدعت آميز و ساختگي دانسته است که عقيده سـلف نيست و بعد از قرون سه گانه (خيرالقرون ) بـه وجـود آمـده اسـت (ابـن تيميـه ، ۱۴۱۶، ص ۸۰-۸۱؛ الشريف ، ۲۰۰۹، ص ۲۴).