چکیده:
در این مقاله پس از بررسی تحولاتی که در جامعه بینالمللی به وقوع پیوسته است، اهمیت خاص و ویژه عنوان مقاله حاضر یعنی حاکمیت در حوزه حقوق بینالملل عمومی را بررسی مینمائیم. حاکمیت که مفهومی حقوقی و سیاسی بطور همزمان است، بطور دائمی مورد توجه محققینی که در تلاش برای تعیین نقش آن در روابط بینالمللی که حقوق بینالملل بر آن حاکم است، میباشد. حاکمیت مفهومی پیچیده است، این مفهوم میتواند در بستر حقوق ملی بررسی گردد، اما بعنوان عضوی از جامعه بینالمللی، یک دولت در روابط بینالمللی برمبنای اصل برابری حاکمیتها مشارکت مینماید، که معنی دیگر حاکمیت را بوجود میآورد. در این مقاله تحول مفهوم حاکمیت بررسی گردیده و عواملی را که منجر به تغییر در ویژگیهای این مفهوم شدهاند به منظور پیشبینی گرایشهای به توسعه آن شناسایی گشتهاند. در این تحقیق جنبههای اعمال حاکمیت بعنوان نتیجهای از تحدید قدرت دولتها به نفع شخصیتهای بینالمللی برجسته گشتهاند. در نگارش این مقاله از روش تحلیل مسائلی که در راستای موضوع مذکور ایجاد شدهاند، با ارجاع به دیدگاههای دکترین مشروح در تحقیقات تخصصی، تحقیقات مستند و تفسیر هنجارهای حقوقی در این زمینه استفاده شده است.
خلاصه ماشینی:
نویسندهای دیگر بطور مشابهی گفته است که «حاکمیت با قدرت دولت بعنوان یک ویژگی، تحت شرایط تجزیه یک جامعه ملی و خلق دولت، ظهور پیدا کرده است» (Moca, 1983: 123) و در ادبیات خارجی، نویسندگان در سوگیری مشابهی، بیان کردهاند که موضوع حاکمیت زمانی اتفاق افتاد که حداقل دو دولت نزدیک دیگر در تلاش برای حفظ استقلال از دیگری بودهاند (Korowicz, 1961: 43).
این عنصر به دو رویکرد رایج، یعنی هم رويكرد نمایندگان حقوق طبیعی (بطور خاص هوگو گروسیوس) و همينطور رويكرد نمایندگان دکترین پوزیتیویستی اجازه میدهد تا اندیشههای مهم در تعریف مفهوم حاکمیت، مرتبط با اصل برابری حاکمیت و حق برابر شناخته شده برای تمام این بازیگران بینالمللی، برای عدم مداخله در سیاستهای داخلی دولتهای دیگر در راستای استقلال قلمرویی دولتها را روشن و مشخص کنند.
اعلامیه 1970 ملل متحد بطور مثال بیان کرده است که مولفههای کلی سازنده حاکمیت این موارد هستند: تمام دولتها از نظر حقوقی برابر ميباشند؛ هر دولتی از حقوق ذاتی در حاکمیت بطور کل بهرهمند میگردد؛ هر دولتی حق انخاب آزادانه و توسعه نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود را دارد؛ هر دولتی تعهد به احترام به شخصیت حقوقی دولتهای دیگر دارد؛ تمامیت ارضی و استقلال سیاسی دولت غیرقابل خدشه است؛ هر دولتی باید با حسن نیت و بطور کامل تعهدات بینالمللی خود را ادا نموده و با دیگر دولتها در صلح ادامه حيات دهد.
ظهور سازمانهای بینالمللی بعنوان بازیگران حاضر در روابط بینالملل که حقوق بینالملل، بر آن حاكم است و اعمال حاکمیت بوسیله دولتها در سازمانهای بینالمللی، جنبهای جدید از این مفهوم را به دست میدهد، که با رقابت بین دولت-ملتها و موجودیتهای سازمانی مشخص شده است.