چکیده:
نهاد خانواده نقش مهمی در بازتولید نظام فرهنگی و جامعهپذیری افراد دارد. اما این نهاد همواره در وضعیت متعادل به سر نمی-برد و در موارد متعددی، روال متعارف زندگی روزمره به چالش کشیده میشود و اعضای خانواده به جستجوی راه حلها و چارههای جدید برای حل مسایل رخ داده میپردازند. یکی از رایجترین بحرانها در زندگی خانوادگی ناشی از تنش بین والدین و فرزندان و عدم درک مشترک آنها از موضوعات مختلف است. این مقاله با بهرهگیری از روانکاوی لکانی و خوانش سمپتماتیک فیلم «من مادر هستم» به این مسئله میپردازد که یک مادر در چنین موقعیت چالشبرانگیزی ممکن است دست به چه انتخابی بزند و چگونه ممکن است بر این بحرانها غلبه کند. فیلم از خلال وقایع و رویدادهایی درهمتنیده، موقعیتی را به تصویر میکشد که در بسیاری از خانوادهها رخ میدهد و از اینرو توجه به موقعیت پارادوکسیکالی که مادر در این فیلم دارد، به خوبی از بن-بست روابط والدین و فرزندان در خانوادهها پرده برمیدارد. یافتهها نشان میدهد که آنچه در نگاه اول فداکاری بیدریغ مادرانه برای حل مشکلات و مصائب خانوادگی به نظر میآید، تلاشی منحرفانه و ریاکارانه برای تملک و به انحصار خود دراوردن روابط و مناسبات خانوادگی است. از اینرو، روابط خانوادگی که در بسیاری از موارد حول فداکاری مادر یا زن میگردد، همواره مستعد آسیبهای پیشبینی نشده و غیر مترقبه است. این ادعا به معنای زیر سوال بردن اهمیت و ارزش فداکاری زنان در خانواده نیست. اما در بسیاری از موقعیتها، منطق حاکم بر وضعیت با آنچه کنشگران میپندارند تفاوت بنیادین دارد.
خلاصه ماشینی:
در چنين موقعيتي روال هماهنگ و متعارف زندگي روزمره به چالش کشيده ميشود و اعضاي خانواده به جستجوي راه حل ها و چاره هاي جديد براي حل مسايل رخ داده ميپردازند؛ 182 هرچند ممکن است اين راه حل ها به تشديد تنش ها دامن بزنند و يا به شکل موقت و کاذب به بهبود وضعيت بحراني بينجامند.
اين فانتزيها راهنماي کنش افراد در حوزه هاي خصوصي و عمومي هستند و به همين علت ، شناسايي مختصات و 183 ويژگيهاي محوري اين فانتزيها، به معناي شناخت الگوهاي همواره تکرارشونده اي است که تناقض نقش زنان در مديريت تنش در خانواده سوژه ، به ميانجي آن جهان اجتماعي پيرامون خود را تفسير ميکند.
اما با وجود تأکيد لکان مبني بر اينکه هيچ ابژه اي نميتواند فقداني را پر کند که سوژه را نشان دار کرده است ، مادر بودن نميتواند راه حلي براي رفع اين معضلات به حساب آيد.
درحالي که روان نژند، متحمل اختگي نمادين شده و قانون را امري فاقد انسجام ميبيند و در برابر ممنوعيت هاي بيروني احساس گناه و مسئوليت ميکند، سوژه منحرف تلاش ميکند [کنترل ] قانون را در دستان خود بگيرد تا اختگي را که به طور کامل تثبيت يا مستقر نشده است ، کامل کند (١٧٦ :١٩٩٧ ,Fink).
او به دخترش آوا علاقه زيادي دارد و همواره نگران آينده و سرنوشت اوست که اين روزها به رابطه اش با پدرام گره خورده است ، اما ناهيد نميتواند عشق و علاقه اش به آوا را به روايتي تبديل کند که آوا نيز بتواند به ميانجي آن ، اين عشق و علاقه را درک کند، به رسميت بشناسد و متقابلا به آن پاسخ دهد.