چکیده:
در فلسفه سهروردی چرخشی اساسی در نگرش به معقولات ثانیه رخ میدهد. ملاصدرا آرای سهروردی درباره معقولات، مخصوصا معقولات ثانیه فلسفی را بررسی میکند و آنها را در دستگاه جدیدی میبرد و تا کنون نظر مشهور درباره این معقولات است. مطهری در شروح کتب فلسفی این بحث را کاملا شفّافسازی و لوازم آن را بیان کرده است و در نقدهایش بر مارکسیسم از این مبحث استفاده کرده است. در این مقاله بر آنیم ضمن مقایسه نظرات استاد مطهری و سهروردی، گفتوگویی بین این دو متفکّر برقرار و مخصوصا ایرادهای استاد به سهروردی را بررسی کنیم. در این راه میباید چارچوب فکری (پارادایم) سهروردی و مطهری در بحث معقول ثانی را ملاحظه کرد و در انتقال مفاهیم از هر رویکرد به دیگری، لوازم آن را نیز انتقال داد. به نظر میآید با توجه به رویکرد سهروردی، ایرادهای مطهری نه تنها وارد نیست بلکه سهروردی نظر مقابل را به دلیل رخدادن مغالطه دور در آن، باطل میداند.
In al-Suhrawardi's philosophy, there is a fundamental turn in the attitude towards the secondary intelligible. Mulla Sadra examines Suhrawardi's views on intelligibles, especially philosophical secondary intelligible, and takes them into a new system, and so far there is a popular opinion about these intelligibles. In the commentaries of philosophical books, Motahhari has made this discussion explained completely and expressed implications, and he has used this topic in his critiques of Marxism. In this article, while comparing the views of Master Motahhari and al-Suhrawardi, we intend to establish a dialogue between these two thinkers and specially to examine the objections of Master to al-Suhrawardi. In this way, the intellectual framework (paradigm) of al-Suhrawardi and Motahhari should be considered in the secondary intelligible, and in transferring concepts from any approach to another, its implications should also be transferred. It seems that according to al-Suhrawardi's approach, Motahhari's objections not acceptable, but Suhrawardi invalidates the opposite opinion due to the occurrence of a circle paralogism of in it.
خلاصه ماشینی:
هرچند به وجودآمدن مفهوم معقول ثاني فلسفي به زماني پس از شيخ اشراق تعلق دارد، ميتوان گفت او عينيتي براي معقولات ثانيه فلسفي قايل نميشود و نه تنها تن دادن به وجود اين مفاهيم را زايد ميداند، بلکه در اين ادعا، دوري هم مييابد.
همان گونه استاد مطهري اشاره کردند، مقسم مقولات اوليه و ثانويه ، «محمول بما هو محمول » نيست ، بلکه «معقول » است ؛ اما در اينجا اين مفهوم را کاملا در بستر احکام بررسي کرده است .
ديگر اينکه وقتي ميتوان اين تقسيم بندي سه گانه را کامل کرد، يعني ميتوان معقول ثاني فلسفي را نيز وارد تقسيم بندي کرد که انتزاعيبودن معقولات ثانيه فلسفي را پيش فرض گرفته باشيم ؛ يعني ما ميدانيم که برخي مفاهيمي که از خارج انتزاع شده اند معقول ثاني فلسفياند و حالا ميگوييم چون اتصافشان خارجي است و عروض ذهني دارند، پس معقول ثاني فلسفياند؛ يعني دوري مضمر در اينجا وجود دارد.
همان گونه که در بالا ذکر شد، ايراد اصلي استاد مطهري اين است که در صورت عدم پذيرش معقولات ثانيه فلسفي به عنوان مفاهيمي که از جهان خارج انتزاع شده اند و اينکه ريشه در واقعيت داشته باشند، نميتوان به عينيت علوم قايل بود؛ چون در اين صورت اينها مفاهيم دل بخواهي و تصنعي خواهند بود و نتيجه آن بيربط بودن علم ما به جهان واقعي خواهد شد.