چکیده:
هر گفتمانی پس از ظهور و هژمون شدن در معرض افول و تزلزل قرار میگیرد. هدف این پژوهش بررسی و تحلیل گفتمان اعتدال است. در مقاله حاضر سعی شده است با استفاده از روش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه و جمعآوری دادهها به روش کتابخانهای و اسنادی به این سوالات پاسخ داده شود که چه عواملی در شکلگیری گفتمان اعتدال نقش داشتند؟ و در ادامه به این پرسش اصلی پاسخ داده شود که چرا گفتمان اعتدال دچار تزلزل شد؟ یافتههای مقاله نشان می دهد شکلگیری اولیه این گفتمان حاصل بیقراری و تزلزل در گفتمان مسلط و رقیب و همزمان با آن ظهور سوژه سیاسی جدید در عرصه سیاسی کشور بود، که توانست در یک حرکت استراتژیک از «راست به چپ» حمایت نخبگان و گروههای سیاسی مخالف گفتمان رقیب را بدست آورد و هستههای اولیه گفتمان اعتدال را شکل دهد. اما در ادامه این گفتمان به علت ضعف قدرت گفتمانسازی و عدم ایجاد عناصر و مفاهیم جدید جهت ایجاد زنجیره هم ارزی و خلق هویت ارتباطی جدید و منسجم موفق به انسجام و وحدت بین گروههای سیاسی و بخش-های طرفدار خود در جامعه برای پیگیری اهداف مد نظر نشد و در نهایت دچار تزلزل گردید و نتوانست در بلند مدت در عرصه سیاسی کشور هژمون شود.
Every discourse is exposed to dislocation and instability after emergence and hegemony. The purpose of this study is to study and analyze the discourse of moderation. In the present article, an attempt has been made to answer the questions of what factors played a role in the formation of the discourse of moderation by using the method of Laclau and Mouffe discourse analysis and data collection by library and documentary methods. And then to answer the main question, why did the discourse of moderation falter? The findings of the article show that the initial formation of this discourse was the result of unrest and hesitation in the dominant and rival discourse and at the same time the emergence of a new political subject in the country's political arena, which was able to move from "right to left" in a strategic move. It gained the support of elites and political groups opposed to the rival discourse and formed the basic nuclei of the discourse of moderation. But in the continuation of this discourse, due to the weakness of the power of discourse and the lack of new elements and concepts to create a chain of equivalence and create a new and cohesive communication identity, succeeded in cohesion and unity between political groups and pro-sectarian sections of society to pursue goals. It was not considered and finally it was shaken and could not become hegemonic in the political arena of the country in the long run.
خلاصه ماشینی:
اما در ادامه اين گفتمان به علت ضعف قدرت گفتمان سازي و عدم ايجاد عناصر و مفاهيم جديد جهت ايجاد زنجيره هم ارزي و خلق هويت ارتباطي جديد و منسجم موفق به انسجام و وحدت بين گروههاي سياسي و بخش هاي طرفدار خود در جامعه براي پيگيري اهداف مد نظر نشد و در نهايت دچار تزلزل گرديد و نتوانست در بلند مدت در عرصه سياسي کشور هژمون شود.
مقدمه بعد از حاکم شدن گفتمان ١ اسلام گرا بر فضاي سياسي و اجتماعي کشور، از ابتداي دهه شصت تا به حال گفتمان هاي مختلفي ذيل گفتمان مسلط يا همان گفتمان اسلام سياسي در جمهوري اسلامي ظهور يافته که هر کدام از آنها باتوجه به فضاي سياسي، اجتماعي و يا اقتصادي حاکم بر کشور و جامعه توانسته اند با استفاده از مفاهيم و عناصر به محاق رفته و به حاشيه رانده شده مفصل بندي ٢ جديدي را ايجاد کرده وگفتمان خود را غالب کنند.
چنانکه مشاهد ميشود در طول چهار دهه انقلاب اسلامي شاهد ظهور و افول گفتمانهاي متعددي در عرصه سياسي و اجتماعي کشور هستيم ، به طوري که بعضي از آنها توانستند در مدت زمان معين به گفتمان هژمون و غالب تبديل شوند و بعضي از آنها در همان ابتداي شکل گيري خود دچار تزلزل شدند، و يا نتوانستند به صورت کامل و گسترده به عنوان يک گفتمان مسلط در سطح کشور و جامعه سلطه پيدا کنند.