چکیده:
این مقاله به بررسی مفهوم آزادی در نظریه سیاسی هانا آرنت و فردریش هگل می پردازد. هانا آرنت دفاع از آزادی سیاسی را به عنوان چالشی برای کنوانسیون لیبرال ارائه می کند. هانا آرنت یکی از متفکران سیاسی قرن بیستم بود. قدرت و اصالت اندیشه او در آثاری چون ریشه استبداد، شرایط انسانی، انقلاب و حیات فکری مشهود بود. او آزادی را به عنوان آزادی از سیاست تصور می کند. مفهوم آزادی بدون شک یک مفهوم اصلی است که توسط هانا آرنت در افکار سیاسی او به کار گرفته می شود. او آزادی را به عنوان پدیده ای از فضیلت مطرح می کند. اما در عین حال مفهوم آزادی نزد هگل پیچیده تر و گسترده است. او معتقد بود که مفهوم آزادی، مفهوم اصلی در تاریخ بشر است. هگل یکی از تأثیرگذارترین و همچنین بحث برانگیزترین فیلسوفان در تاریخ مدرن اروپا محسوب می شود. اندیشه سیاسی وی بر دیدگاه های مارکس و سوسیالیسم قرن نوزدهم تأثیر قاطعی داشت. این مقاله به دنبال پاسخ به این پرسش است که تعریف، جایگاه و منزلت آزادی نزد هر دو فیلسوف چیست؟
This article examines the concept of freedom in the political theory of Hannah Arendt and Friedrich Hegel. Hannah Arendt presents the defense of political freedom as a challenge to the Liberal Convention. Hannah Arendt was a twentieth-century political thinker. The power and originality of his thought was evident in works such as The Roots of Tyranny, Human Conditions, Revolution, and Intellectual Life. He sees freedom as freedom from politics. The concept of freedom is undoubtedly a key concept used by Hannah Arendt in her political thought. He introduces freedom as a phenomenon of virtue. But at the same time, Hegel's concept of freedom is more complex and broad. He believed that the concept of freedom is the main concept in human history. Hegel is one of the most influential and controversial philosophers in modern European history. His political thought had a decisive influence on the views of Marx and nineteenth-century socialism. This article seeks to answer the question, what is the definition, status and dignity of freedom for both philosophers?
خلاصه ماشینی:
امّا همواره در ميان متفکران بحث و مناقشه در خصوص و اهميت آزادي بسيار داغ بوده است : در حاليکه بسياري از نويسندگان و نظريه پردازان سياسي و فيلسوفان سياسي بر اهميت و ضرورت اجتناب ناپذير و غير قابل انکار آزادي تاکيد و تصريح دارند؛ برخي ديگر از نويسندگان بر اين عقيده اند که به هر حال مي دانيم آزادي چيست ، امّا آنچه که انسان (يا بني بشر بطور عام ) به آن نياز دارد و برايش ضرورت اولي و تام و تمام دارد نه آزادي بلکه نظم ، امنيت ، رهبري و روشنگري است .
او با بازتابي از استدلال هاي آخرين اثرش زندگي ذهن ، استدلال ميکند که خواست يا اراده ي آزاد به تنهايي، براي آزادي سياسي کافي نيست ؛ چرا که خواست قسمتي از زندگي نظرورزانه است و به تنهايي فقط ميتواند آزادي را به مثابه آزادي دروني درک کند.
يک عمل خشونت آميز باعث ايجاد زنجيره جديدي از وقايع ميشود؛ اما اين زنجيره علل و تأثيرات ، چنان که آرنت خاطر نشان مي کند، تفاوت زيادي با توالي رويدادهايي دارد که توسط سياست هاي آزاد سياسي آغاز شده است که او آن را «عمل » مينامد.
آزادي در تاريخ و سياست براي نويسندگاني مانند هانا آرنت به عنوان يک عليت هم در طبيعت و هم در جهان يک مقوله ذهني است که به فرد اين امکان را مي دهد تا داده هاي درک شده توسط حواس را تجربه کند.