چکیده:
بیان مسئله: معماری به مثابة اجتماعیترین هنرها پدیدهای است که معانی اجتماعی، فرهنگی، آیینی و سیاسی گوناگون را از طریق محتوا و فرم بصریاش بازنماییمیکند و همزمان بر سازماندهی ادراکات و رفتار انسان نیز اثرمیگذارد. عرصة معماری همواره جولانگاه حضور قدرت و نظامهای سلطه به نیت بازنمایی اقتدار و مشروعیتبخشی به حکومتشان بودهاست. این پژوهش به تحلیل انتقادی مدل جامعهشناختی«الماسفرهنگی» در تولید و ساخت معماری ابنیة حکومتی در دورة پهلوی اول میپردازد.
هدف پژوهش: هدف پژوهش در حالت کلی، واکاوی نقش کلیدی معماری در بازنمایی مفاهیم ایدئولوژیک و بازتولید قدرت طبقات مسلط و به صورت موردی چگونگی نظارت و تحت کنترل درآوردن فرایند تولید، توزیع و مصرف هنر (معماری) و اثرگذاری بر جامعه و فرد توسط حاکمیت دورة پهلوی اول و پاسخ به این سوالات است که اولا رابطة میان ساخت قدرت و تولید معماری در دورة پهلوی اول چگونه بوده است؟ و ثانیا برپایة رویکرد انتقادی به جامعهشناسی هنر، پیوند میان عناصر تشکیلدهندة مدل الماسفرهنگی در ساخت ابنیة حکومتی دورة پهلوی اول به چه صورت است؟
روش پژوهش: پژوهش بر حسب هدف، بنیادی و بر اساس ماهیت دادهها، کیفی است. دادهها به صورت مطالعات اسنادی و نیز مطالعات میدانی اعم از مشاهدات متنیشده و مشاهدات ناب جمعآوری شدهاند که به روش انتقادی و در قالبی تفسیری-تبیینی تحلیل شدهاند و تلاش دارد تا ارتباط و جایگاه آنها را در مدل الماس فرهنگی و پیوندشان با مدیریت قدرت و سلطه در رژیم پهلوی اول بررسی کند.
نتیجهگیری: نتایج پژوهش بیانگر این نکته است که رژیم پهلوی اول با کنترل و نظارت بر تولید و توزیع معماری و حمایت از هنری که ایدئولوژیهای حاکمیت را بازنماییکند، از رهگذر گفتمان ملیگرایی و ناسیونالیسم باستانگرا تلاش داشت تا با یکپارچهسازی جامعه، به کنترل خوانش مخاطبان از آثار معماری بپردازد و به میانجیگری معماری، مشروعیت خود را در جامعه نهادینه و قدرت خود را به صورت امری هژمونیک تحکیم، تقویت و بازتولید کند.