چکیده:
از مسایل مهم فلسفه سیاسی، مطالعه زندگی اجتماعی انسان با لحاظ مبانی فلسفی منتج به آن است که این تحقیق با روشی تحلیلی و توصیفی در اینباره به بیان دیدگاه دو اندیشمند از دو نحله فلسفی مقابل (هابز و علامه طباطبایی) پرداخته است؛ که دیدگاه متفاوت این دو متفکر در مورد ماهیت انسانی با توجه به مبانیشان، به دو نظر مغایر با هم در تبیین چرایی زیست اجتماعی انسان میانجامد، که یکی از آنها (دیدگاه هابز) ناشی از دید فیزیکالیستی به انسان و ادراکاتش بوده که به تجربه متکی بر مادیگرایی صرف قایل است و انسان را موجودی در پی برآورده کردن میل منبعث از طبیعت انسانی میداند که سیریناپذیری این میل به ارضای امیال براساس طبیعت شریرش، او را به ستیزهگری در کنش با دیگران میکشاند که راهحلش، جامعهپذیری براساس قراردادگرایی است و دیگری ناشی از واقعگرایی است که در آن، انسان مرکب از نفس مجرد و بدن مادی برای تکامل ذاتیاش که با قریحه استخدام دیگران همراه است، به جامعه روی میآورد.
خلاصه ماشینی:
ir دريافت: 25/02/1401 پذيرش: 09/06/1401 چکيده از مسائل مهم فلسفة سياسي، مطالعه زندگي اجتماعي انسان با لحاظ مباني فلسفي منتج به آن است که اين تحقيق با روشی تحلیلی و توصیفی در اينباره به بيان ديدگاه دو انديشمندِ از دو نحلة فلسفي مقابل (هابز و علامه طباطبائي) پرداخته است؛ که ديدگاه متفاوت اين دو متفکر در مورد ماهيت انساني با توجه به مبانيشان، به دو نظر مغاير با هم در تبيين چرايي زيست اجتماعي انسان ميانجامد، که يکي از آنها (ديدگاه هابز) ناشي از ديد فيزيکاليستي به انسان و ادراکاتش بوده که به تجربة متکي بر ماديگرايي صرف قائل است و انسان را موجودي در پي برآورده کردن ميل منبعث از طبيعت انساني ميداند که سيريناپذيري اين ميل به ارضاي اميال براساس طبيعت شريرش، او را به ستيزهگري در کنش با ديگران ميکشاند که راهحلش، جامعهپذيري براساس قراردادگرايي است و ديگري ناشي از واقعگرايي است که در آن، انسان مرکب از نفس مجرد و بدن مادي براي تکامل ذاتياش که با قريحه استخدام ديگران همراه است، به جامعه روي ميآورد.
بنابراین در ابتدا به بيان ديدگاه هابز در مورد اينکه انسان چيست و ماهيت ادراکات وي فيزيکاليستي است يا خیر، پرداخته خواهد شد و اينکه گرايشها و اميال وي کدامند و داراي چه ماهيتي هستند؟ و با توجه به آن، به بيان ويژگيهاي انسان و وضع طبيعي او و اینکه در وضع طبيعي، انسان در چه حالتي قرار دارد و قرار گرفتن در آن، انسان را با مشکلات بعدي مواجه ميکند يا خیر؟ و آيا براي برونرفت از آن، بايد به زندگي اجتماعي روي آورد یا نباید؟ همين مباحث در بخش علامه طباطبائي نيز تکرار ميشود؛ با اين تفاوت که بعد از بيان ديدگاه وي در مورد انسان و ادراکات و اميال و گرايشهاي او، به ديدگاه اين انديشمند در مورد فطرت و ذات انسان و ويژگيهاي ذاتي او و ارتباط آن با زيست اجتماعي انسان و نقش آن در امر مذکور پرداخته خواهد شد.