چکیده:
«سپهر» در شاهنامۀ فردوسی گاه به آسمان و گاهی به اقبال و بخت نیکو و زمانی به بخت بد و پدیدهای اهریمنی اطلاق میشود. این واژه همچنین بهصورت ترکیبهایی نظیر: سپهر برین، سپهر بلند، سپهر خجسته، سپهر روان، سپهر کهن و سپهر گراینده در شاهنامۀ فردوسی بهکار رفته است. پرسش این مقاله آن است که چرا سپهر در شاهنامۀ حکیم طوس هم خاستگاه نیکی و لطف نسبت به آدمی است و هم پدیدهای بلاخیز و درهمکوبنده به شمار میرود؟ به نظر نگارنده با بررسی «سپهر» در متون پهلوی میتوان دریافت که سپهر بهواسطۀ حضور پدیدههای اهورایی نظیر: ثوابت و خورشید و ماه و دیگر روشنان میتواند خاستگاهی نیک باشد و بهخاطر وجود پدیدههای اهریمنی همانند: سیارات و خورشید و ماه اهریمنی ممکن است موجب تیرهبختی و بختبرگشتگی شود. با این همه، نیکورزی آدمی موجب تقویت و پیروزی نیروهای اهورایی میشود همانگونه که روی آوردن به کردار بد سبب برتری و تسلط نیروهای اهریمنی خواهند شد.
خلاصه ماشینی:
در اینجا به چند نمونه اشاره میشود: 1ـ سپهر به معنی «آسمان، فلک»: نشست از برِ تخت خورشید چهر, , ز ناهید تابندهتر بر سپهر (شاهنامه، ج 1، ص 130) دل چرخ در نوک شمشیر تست, , سپهر و زمان و زمین زیر تست (شاهنامه، ج 4 ، ص 157) 2ـ سپهر به معنی «بخت و اقبال» که پدیدهای است با کارکرد مثبت برای آفریدگان: بپیوست با شاه ایران سپهر, , بر آزادگان بر بگسترد مهر (شاهنامه، ج 5 ، ص 9) ببینیم تا بر که گردد سپهر, , کرا بر نهد بر سر از تاج مهر (شاهنامه، ج 5 ، ص 262) سپهر گراینده یار تو باد, , همان داد و پرهیز کار تو باد (شاهنامه، ج 7، ص 366) که روی زمین سر به سر پیش تست, , تو گویی سپهر روان خویش تست (شاهنامه، ج 7 ، ص 66) گشایندۀ بند بسته تویی, , کیان را سپهر خجسته تویی (شاهنامه، ج 5 ، ص 45) چنان آمد اندر شمار سپهر, , که دارد بدین کودک خرد مهر (شاهنامه، ج ، ص 163) به کام تو بادا سپهر بلند, , به جان تو هرگز مبادا گزند (شاهنامه، ج 5 ، ص 42) 3ـ سپهر به همان معنی امّا پدیدهای با کارکردی منفی برای آفریدگان: فراوان ز ایرانیان کشته شد, , به سر بر سپهر بلا گشته شد (شاهنامه، ج 4 ، ص 272) سپهری که پشت مرا کرد کوز, , نشد پست و گردان به جایست نوز (شاهنامه، ج 1، ص 96) زدم بر سر گرزۀ گاو چهر, , برو کوه بارید گویی سپهر (شاهنامه، ج 1، ص 204) که چون رفت خواهد سپر از برش, , بخواهد ربودن کلاه از سرش (شاهنامه، ج 2، ص 236) از افراز چون کژّ گردد سپهر, , نه تندی به کار آید از بن نه مهر (شاهنامه، ج 4، ص 40) 4- سپهر و راز آن که بر کسی روشن نیست: ندانم چه شاید بدن زین سپس, , که راز سپهری ندانست کس (شاهنامه، ج 1، ص 64) در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا سپهر در شاهنامۀ حکیم طوس هم خاستگاه نیکی و لطف نسبت به آدمی است و هم پدیدهای بلاخیز و درهم کوبنده به شمار میرود؟ به باور نویسنده این مقاله، با وجود گزارشهای گاه متفاوت متون فارسی میانه، میتوان پاسخ روشنی را از آنها به دست آورد.