چکیده:
نهاد «مجازات» بهسان عمده نهادهای اجتماعی ریشه در اعماق تاریخ داشته و قدمتی به موازات زندگی بشری دارد، لذا باید آن را «برساختی اجتماعی- تاریخی» دانست. بنابراین نباید هیچکدام از ادیان الهی را خالقِ گونة خاصی از کیفر پنداشت، بلکه مجازات و اقسام آن از ابتدای زندگی بشر در کرة خاکی، توسط وی، برای صیانت از ارزشها و هنجارهای موردنظر ایجاد شده و متعاقباً شریعتهای الهی مانند اسلام آن را بنا بر اقتضائات جامعهشناختی تأیید کردهاند. از این منظر، پژوهش حاضر بدون ادعای جامعیت، تولد نظام کیفری شریعت اسلام را عمدتاً متأثر از دو مولفة «ایفای نقش وجدان جمعی در واکنش کیفری» و «نمایش قدرت در تماشاخانة کیفری» در عصر وحی میداند. ازاینرو برخلاف انگارههای ذهنی و با قدسیتزدایی از این موضوع باید گفت که نظام کیفری شریعت اسلام بهمثابة پدیداری اجتماعی بر اساس «هست»های عصر نزول و برای پاسخگویی به نیازهای مردمان آن عصر و در راستای امتدادِ قدرت حاکمان شکل گرفته است. به این صورت که کیفرهای گوناگون در سامانة درهمبافتهشدة مناسبات اجتماعی عصر جاهلیت به سبب کارکرد مناسبشان از دو منظر وجدان جمعی و قدرت دارای حیات بودهاند. حال با توجه به واقعیت پیشین میتوان مدعی شد که لازم است تا سامانة پُرمشکلِ کیفررسانیِ حاکم بر برخی از کشورهای اسلامی همچون ایران همسو با یافتههای حقوق بشری روزآمد گردد. به دیگر سخن، با ادراکی تاریخی و بهدور از موضوعیتگرایی در این زمینه، بایستی نظام کیفریدهیای مبتنی بر مقومات جهان معاصر به اجرا درآورد
Like most social norms, Punishment is also rooted in human history and is old as society itself, so it should be considered a “socio-historical structure”. Thus, no punishment should be considered a Religion invention. in actuality, any kind of punishment comes to put Intended values and norms in place. Different religions including Islam verified and support these laws for social necessity. This article suggests the Islamic penal system is influenced by the Collective conscience's desire for crime punishment and showing-off ruler dominance. so contrary to stereotypes and sanctifying ideas about Islamic criminal law, Punishment is a social phenomenon formed in response to the people's needs at that specific time and was an extension of the ruling power. That means due to collective conscience approval and ruling power utilization, those types of punishment were justified in the Age of Jahiliyyah social relation. now if we take previous statements as a fact then it seems so obvious that the Troubled Penal systems of Islamic countries like Iran need reform in sync with accepted human rights laws. In other words, with a historical perception and away from subjectivism in this field, the system of punishment based on the elements of the contemporary world must be implemented.
خلاصه ماشینی:
بااين حال از نظر نگارندگان آنچه سبب امضاي مجازات ها شده ، کارکرد آنها در جامعۀ عرب بوده است و برخلاف انديشمنداني که رواج مجازات هاي اسلامي در عصر پيش از اسلام را «ادعايي بزرگ و نادرست » مي دانند (همان ، ٧٩) مستندات ديرينه شناختي پرشماري نشان مي دهد که بنيان کيفرهاي بدني به آداب ورسوم جاهليت بازمي گردد، ازاين رو، علت اساسي امضاي اين دست واکنش ها، کارکرد مثبت آنها براي جامعه بوده و در صورت فقدان ِ چنين بازخوردي ، امضاي آن به وسيلۀ شارع به مثابۀ رئيس عقلا، بعيد بود، زيرا دور از ذهن است که شارع دست کم در موضوعات اجتماعي به آن چيزي اهتمام ورزد که فايدة قابل مشاهده اي براي جامعه نداشته باشد.
حال اگر وسيله اي مانند کيفرهاي بدني ناتوان از تحقق اهدف شريعت بود آيا منطقي است که همچنان بر اجراي آن اصرار ورزيد؟ مگر نه آنکه اين احتمال وجود دارد، مجازاتي که توسط عقلاي يک جامعه اجرا مي شده است ، در گذر زمان کارآمدي خود را از دست داده باشد؟ به نظر نمي توان در امور اجتماعي مانند کيفر که برآيند اجراي آنها ملموس ، محسوس و متوجه جامعه است ، قائل به وجهۀ ماورايي بود و نگاهي تعبدي به آنها داشت ، همچنان که برخي علماي معاصر نيز اشاره داشته اند، مسائل غيرتعبدي اموري آسماني و برون از فهم و درک انسان ها نيستند، ازاين رو، تحولات عقلايي اي که در درازاي تاريخ در انسان رخ داده است ، به آنها راه مي يابد، زيرا شريعت اسلام ، امور غيرتعبدي را تحت تأثير واقعيت هاي پرشمار اجتماعي ـ فرهنگي حاکم بر عصر نزول پذيرفته است (نوبهار، مکان يابي مقررات کيفري در فقه و پيامدهاي روش شناختي آن ، ِ پيشين ، ١٧٠- ١٧١).