چکیده:
مسئله جانشینی پادشاه همواره در تاریخ ایران موضوع مهمی بود و اغلب در هنگام ضعف یا مرگ پادشاه مدعیان مختلف برای کسب قدرت ظهور میکردند؛ گاهی با وجود پادشاه قدرتمند باز هم توطئههای پنهانی در این زمینه بین متنفذان درباری وجود داشت. در دوره صفویه نبود قانون مدون در این زمینه، باعث شد تا نیروهای مختلف بخصوص سران قزلباش و زنان درباری در فرآیند جانشینی دخیل شوند؛ آنها در تلاش برای انتخاب شاه در مسیر منافع خویش بودند. پرسش پژوهش این است که متنفذان درباری چه نقشی در انتخاب جانشین پادشاه داشتند؟در دوران قبل از شاهعباس اول قزلباشان نقش موثرتری در مسئله جانشینی داشتند اما بعد از شاهعباس زنان بانفوذ بیشترین نقش را داشتند. این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی نقش متنفذان درباری در مسئله جانشینی پادشاه را مورد بررسی قرار میدهد. بر اساس یافتههای پژوهش نظامیان قزلباش و زنان درباری بیشترین نقش را در انتخاب جانشین در دوره صفویه داشتند.
In Iran's history, king succession has been marked an important issue. Often when a king was weak or dead, contenders emerged for taking power. Occasionally, despite the powerful king, there were conspiracies among the influential courtiers. In the Safavid era, the lack of a codified law caused various forces, especially the Ghezelbash heads and court women, to be involved in the succession process; they were trying to choose the king in their own interests. The question of this study is what role did the influential courtiers play in selecting the king's successor? Before Shah Abbas I, the Ghezelbash played large-scale roles in the succession issue. In post-Shah Abbas I reign, however, influential women played the most important role. This descriptive-analytical study examines the role of influential courtiers in the king succession. Findings showed that the Ghezelbash and court women played large-scale roles in the king succession in the Safavid era.
خلاصه ماشینی:
درست است که ايالت ها بين قبايل قزلباش مثل استاجلوها، افشارها، شاملوها، تکلوها، قرمانلوها توزيع ميشد اما اين طوايف قزلباش ضمن اينکه به حکومت مرکزي وفادار بودند به لحاظ اقتصادي و سياسي نوعي استقلال متکي بر نيرو و توان آن ايالت را در خود داشتند و همين ساختار بود که حتي با وجود شاهان ضعيفي چون شاه محمد خدابنده يا شاه کودکي مثل شاه تهماسب ، در دهه اول سلطنتش صوفيان ميتوانستند در مقابل عثماني به شيوه ها و تاکتيک هاي خاص با اقتدار تمام کيان دولت صفويه را حفظ نمايند.
پريخان خانم در منزل لله اش خليل خان افشار کشته شد(يوسف جمالي، ١٣٨٥: ٦٢٠)، مهدعليا نيز که در زمان حکومت محمد خدابنده بيشترين نفوذ را داشت و در حقيقت وي بود که امور مملکت را اداره ميکرد و مهر شاه صفوي را بر فرمان ها مي زد و به اجرا ميگذاشت ، به مدت هجده ماه فرمانرواي بلامعارض مملکت بود و در جهت دشمني با قزلباشان از انجام هر اقدامي جهت تقويت تاجيک ها فروگذار نبود (قليزاده ، ١٣٨٣ :٨٥) سرانجام بدرفتاري او باعث شد تا سران قزلباش علنا عليه او قيام کنند و به بهانه اينکه مشاغل و مناصب را به اقوام و خويشاوندان مازندراني خود داده و به سران قزلباش که در تشکيل سلسله صفوي خدمات بزرگي کرده اند اعتنايي ندارد موجبات عزل و سرانجام قتل وي را رقم زدند(حجازي، ١٣٨١: ٢٢٧- ٢٢٦).