چکیده:
«وظیفهگرایی»، به عنوان مشهورترین و مناقشهبرانگیزترین نظریهها در حوزهٔ اخلاق، همواره در تقابل با رهیافت پیامدگرایانه تعریف و تلقی شده و رقیب سنّتی فایدهگرایی به حساب آمده است. به اعتقاد بسیاری، نظریهٔ وظیفهگرایانه ایمانوئل کانت، مشهورترین تقریر وظیفهگرایانه است که البته، از منظرهای مختلف بررسی و نقد شده و نقد آن از منظر مبانی اخلاق اسلامی نیز ضروری و مهم مینُماید. در این پژوهش - با روش تحلیلی۔انتقادی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای و بهویژه منابع ناظر به اخلاق اسلامی - ضمن واکاوی مؤلفهها و زوایای نظریهٔ کانت، در صدد ارزیابی این نظریه بر اساس آموزهها و مبانی اخلاق اسلامی برآمدهایم. بهرغم ظرفیتها و مزیّتهای در خورِ توجه نظریهٔ کانت، رویکرد مطلقگرایانه و همچنین عقلگرایی رادیکال کانت، چالشبرانگیز و آماج اشکالات و نقدها بوده است و برخی پیشفرضها و دعاوی او و از جمله ادعای ناکامی و ناموجّه بودن ابتنای اخلاق بر دین - دستکم از منظر هواداران اخلاق دینی - ناپذیرفتنی و از مهمترین نقاط ضعف رویکرد و نظریه او به شمار آمده است.
Deontology is considered to be one of the most challenging well-known theories in the field of ethics. Being a traditional rival to utilitarianism, deontology has constantly been defined as opposed to the consequentialist theories. It has been acknowledged by many theorists that Immanuel Kant - the famous German philosopher – provided the most prominent account of deontology. This account has been explored and criticized from different standpoints, and it seems essential to critically assess it in terms of the foundations of Islamic ethics. Employing a critical analytical method and using library sources, especially transferred ones about Islamic ethics, this study aims to elaborate the different constituents and aspects of Kantian theory, and to weigh it up according to the doctrines and foundations of Islamic ethics. Although Kantian theory demonstrates a variety of significant capabilities and advantages, it pursues an absolutist and radically rationalist approach which has raised serious objections and challenges. It seems implausible at least to the advocates of religious ethics that morality cannot justifiably depend upon religion. This claim is regarded as the most significant drawback of Kant’s moral theory while there are some other presuppositions and assertions in it which are seen as wrong by other thinkers.
خلاصه ماشینی:
بنابر تحليل راجر ساليوان ١ در کتاب اخلاق در فلسفۀ کانت ٢ مقام اجتمـاعي يـا اسـتعدادهاي شخصي به انسان کرامت نمي بخشند، بلکه نيروي فطري عقل است کـه بـه انسـان کرامـت مـي بخشد و توان انديشيدن و تصميم گيري مي دهد تا انسان نه تنها به زندگي خود شکل دهد، بلکه بـا وضع قوانيني که ساختار قانوني زندگي همه را تشکيل بدهد، به حفظ و ترويج احترام متقابل ميان مردم ياري برساند.
autonomy اتفريد هوفه ،١ بر اين مسئله تأکيد دارد که اگر تـا پـيش از کانـت ، خاسـتگاه اخـلاق در نظـام طبيعت يا اجتماع انساني يا ارادٔە الهي يا در احساس اخلاقي جست وجو مي شد، کانت اخلاق را بر پايه عقل ، خودآييني و خودقانون گذاري اراده بنا کرد (هوفه ، ۱۳۹۲، ص ۱۱۳).
به اعتقاد کانت ، از آنجا که تنها يک اصل مبنايي اخلاق وجود دارد، تنهـا يـک امـر مطلـق واحد موجود است و تمام وظايف و الزام هاي اخلاقي جزئي تري کـه از آن قابـل اسـتنتاج اسـت ، خود آنها نيز در موقعيتي که مطرح مي شوند، به طور بي قيد و شرط در مـورد هـر فـاعلي معتبرنـد (نک : گاير، ۱۳۹۲، ص ۲۹۹ ۔ ۳۰۱).
همواره دربارٔە نگاه وظيفه گرايانه ٔ کانت اين دغدغه وجود داشته که توجه بيش از حـد بـه قواعـد اخلاقي و تأکيد بر عقل گرايي، به کمرنگ شدن نقش احساسات و عواطف انساني در اخلاق مي انجامد و حال آنکه اينها هم بخشي از طبيعت انسان هستند.