چکیده:
تغییر در ظرفیت رهبری عموما نتیجه و محصول تغییرات فزاینده در زندگی سازمانی، افزایش همکاریهای مبتنی بر اعتماد و تعاملات خلاقانه فردی در محیط کاری است. در مدلهای نوین رهبری مهارتهایی همچون کمک به افراد، توانمندسازی و شنود که به ایجاد اعتماد، تعهد و اخلاق کار منجر میشوند از اهمیت فزایندهای برخوردار گشتهاند و این امر بیانگر آن است که مهارتهای متعدد رهبری نوین، نیازمند مدیریت راهبردی هیجانات است. توانایی رهبران در درک و مدیریت هیجانات و احساسات خود و دیگران، به افزایش مشارکت و تعهد کارکنان نسبت به سازمان، ارتقاء انگیزه و بهرهوری آنان و در آخر سودآوری بالاتر سازمان منجرخواهد شد. در همین راستا، رهبرانی که از سطح بالاتری از هوش عاطفی برخورداراند، قادر به تدوین ارزشهایی خواهند بود که مورد قبول کارکنان و سازمان بوده و این امر فرایند بهبود پتانسیل نیروی کار را تسهیل میکند. از این رو هوش عاطفی میتواند به عنوان شاخصی برای شناسایی و گزینش رهبران سازمانی به حساب آید. (لاجوردی و جمالی نظری، 1389، 70) هوش هیجانی (توانایی شناخت و مدیریت هیجانات و نشان دادن احساسات خود به دیگران) مبنایی است که رهبری سازمانی مبتنی بر آن است. توسعه هوش هیجانی به تعهد فردی، نسبت به رشد و توسعه بلند مدت بستگی دارد. این تحولی ارزشمند است که نه تنها شما، بلکه سازمانتان و جامعهای راکه در آن کار و زندگی میکنید متحول خواهد ساخت. (ریک لاش، 1385) حالات هیجانی و اعمال رهبران بر احساس افراد تحت رهبری و در نتیجه بر عملکرد اجرایی آنان تاثیر میگذارد. پس چگونگی مدیریت حالات خود و دیگران توسط رهبر، موضوعی نه تنها فردی بلکه عاملی مهم در عملکرد بهتر یک کارمند میباشد. (گلمن ، 1385، 40) وقتی رهبران هیجانات را در جهت مثبت هدایت میکنند، کارکنان به نتایج بهتری دست مییابند. (گلمن، 1383، 26) بیکفایتی بین فردی رهبران، عملکردها را کاهش میدهد، باعث اتلاف زمان میشود، کجخلقی وجود میآورد، تعهد و انگیزه را از بین میبرد و خشونت و بیتفاوتی ایجاد میکند. (گلمن، 1383، 57-56) و از آنجا که سازمانهای امروزی هم از درون هم از برون زیر فشارهای شدیدی قرار دارند. در چنین شرایطی برای دستیابی به انگیزش و بهرهوری، مدیران بایستی روشهای سنتی را کنار گذاشته و دگرگونیهای عمدهای در رفتار و کارکرد خود پدید آورند تا بتوانند بر افراد تاثیر بگذارند.
خلاصه ماشینی:
هوش عاطفي افراد به توانايي آنها در پاسخ موثر به نيازها و فشارهاي محيطي از بعد عاطفي و هيجاني اشاره دارد و در واقع ؛ مهارتي است که دارنده ي آن ميتواند به کمک شناخت هيجان هاي خود، روحيات خود را کنترل نمايد، از طريق کنترل اين هيجان ها آن را بهبود دهد، به وسيله شناخت هيجان هاي ديگران تاثير آنها را درک نمايد و با کمک مديريت روابط سعي در بالا بردن روحيه خود و ديگران داشته باشد.
«تا چه ميزان هوش عاطفي در مهارت رهبري مديران سازمان نوسازي شهر تهران و شرکت هاي تابعه ، به عنوان معياري در رهبري استراتژيک نقش دارد؟ و آيا رابطه معنيداري بين آنها وجود دارد يا خير؟» تحقيق حاضر با روش علمي و منظم در پي پاسخگويي به سوالات بالاست .
انگيزه انتخاب تحقيق حاضر نيز از آن جهت است که اين تحقيق ، علاوه بر اينکه به خودشناسي مديران در سازمان نوسازي شهر تهران کمک شاياني ميکند، بلکه آنها را در اين امر ياري ميرساند که با شناسايي عواطف و هيجانات خود و ديگران ، گام بلندي را در جهت تسهيل روابط خود و کارمندان بردارند و از اين طريق به فرايند نفوذ اجتماعي در کارکنان خود، مسلح شوند و از آن در جهت دستيابي هر چه بيشتر به اهداف استراتژيک بهره گيرند.
(خاکي، ١٣٨٧) 247 جامعه آماري جامعه آماري اين تحقيق کليه مديران سازمان نوسازي شهر تهران و شرکت هاي تابعه اش مي باشد و محقق تصميم دارد تا رابطه بين دو متغير هوش عاطفي و رهبري استراتژيک را در سازمان مزبور مورد بررسي قرار دهد.