چکیده:
سیر تکاملی انسان از بحثهای غامض و مهم صدرالمتالهین است او برخلاف پیشینیان، راهی جدید در اثبات تکامل انسان در پیش گرفت. تاثیرات تلقی صدرا از حرکت جوهری امتدادی نفس در تبیین کنشهای انسان، هدف این مقاله است. تبیین کنشهای انسانی را یکی از رسالتهای علوم انسانی تعریف میکنند که جایگاه برجسته تری نسبت به دیگر کارکردهای علوم انسانی دارد. مقاله پیش رو به دنبال پاسخ به این سوال اساسی است که تحلیل صدرالمتالهین از تکامل نفس چیست و اینکه آیا تلقی ما از حرکت جوهری اشتدادی نفس میتواند در علت کاوی کنشهای بشری اثرگذار باشد یا خیر؟ اگر تاثیرگذار است، چه کاربستهایی را در حوزه تبیین کنشها به دنبال دارد؟ با روش توصیفی تحلیلی و استنباطی، نشان داده خواهد شد که توجه به دیدگاه خاص صدرا، کاربستهای متمایزی در تبیین خواهد داشت. گزاف بودن دگماتیسم روشی و منبعی، نادرستی یکسان انگاری تبیین کنش در انواع انسانی، نادرستی عقبی گریزی علمی، عدم تساوی میان کنشهای یک فرد و عدم کفایت علوم انسانی مصطلح در تبیین کنش را میتوان از جمله دستاوردهای پژوهش پیش رو به شمار آورد.
خلاصه ماشینی:
مقالۀ پيشرو بهدنبال پاسخ به اين سؤال اساسي است كه تحليل صدرالمتألهين از تکامل نفس چيست و اينکه آيا تلقي ما از حرکت جوهري اشتدادي نفس ميتواند در علتکاوي کنشهاي بشري اثرگذار باشد يا خير؟ اگر تأثيرگذار است، چه کاربستهايي را در حوزۀ تبيين کنشها بهدنبال دارد؟ با روش توصيفي ـ تحليلي و استنباطي، نشان داده خواهد شد که توجه به ديدگاه خاص صدرا، کاربستهاي متمايزي در تبيين خواهد داشت.
قبل از بيان پيامدهاي نظريۀ مزبور در حوزۀ تبيين کنشها، نکتهاي که در اين بخش بايد مورد توجه قرار بگيرد اين است که مسيرِ پيموده شده از مباني به پاسخها را نميتوان همانند روشهاي کاربردي کمّي يا کيفي، بهصورت گامبهگام توصيف کرد؛ بلکه محقق يا نظريهپرداز با رفت و برگشتهايي که از مباني به پرسشها و نهايتاً به پاسخها دارد ميتواند کار خود را ارزيابي و ارائه کند (سلطاني و پارسانيا، ۱۳۹۴)؛ بنابراين نبايد توقع داشت پژوهشگر پيامدهاي نظريه صدرالمتألهين در حوزه تبيين کنشها را همانند پيامدهاي امور کمّي يا کيفي دنبال کند.
نکته ديگر اين است که نظريۀ خاص صدرالمتألهين در مورد تکامل نفس، نهتنها تبيين را بهعنوان يکي از کارکردهاي علوم انساني؛ بلکه هدف، روش و موضوع علوم انساني را نيز دستخوش دگرگوني ميکند.
ـ نيازمندي کنش به علت هستيبخش يکي از تأثيراتي که نگاه صدرالمتألهين به تکامل نفس در تبيين کنشهاي انساني دارد اين است که کنشْ، ضرورتاً به علت هستيبخش نيازمند است؛ فلذا تبيين چنين کنشي متفاوت خواهد بود از کنشي که تصور شده از علت هستيبخش بينياز است.
بااينهمه، توجه به تأثير اعمال در تکامل انسان، محقق را به اين نکته رهنمون خواهد کرد که کنشهاي انساني نيز موضوعيت ندارد و تنها نقش واسطهاي و ابزاري دارد؛ فلذا تبيينگر ميبايست تبيين را ـ بهعنوان محوريترين کارکرد علومانساني ـ پُلي براي بهبود وضعيت و هدايت بشر بداند.