چکیده:
این نوشته، بازخوانی رمان «ملّت عشق» با رویکردی کالبدشکافانه و تحلیلی است. با درنگ و تامّل در بافتار محتوایی اثر، در مییابیم که همهی سازهها و اجزای این رمان و شخصیتهایش، بر بنیاد قطب نمای عشق، میگردند و میپیوند.
همچنین با کالبدشکافی ساختار رمان، پی میبریم که نویسنده در تدوین درون مایه و محتوای دو مقدّمهای که در آغاز آورده؛ از شگرد سینمایی و عنصر شکست زمان، بهره گرفته است.
سخن دیگر، این که همهی رخدادها و وقایع و حتّی چینش شخصیتها در این رمان، بر بنیاد ساختار دوگانه یا موازی و ریل وار، استوار است. یکی، زنجیرهی رخدادهای وابسته به زندگی امروزی شخصیت اللا و عزیز را نشان میدهد و دومی، پیوستار رویدادهای تاریخی مربوط به زندگی مولوی و شمس را به نمایش میگذارد. این منطق دوگانه و موازی چینش و بیان سیر داستان، در همهی بخشها تا فرجام رمان امتداد دارد.
رمان ملّت عشق، رمان تاریخی- عرفانی است و دو جریان همراستا در سفری معنوی و عاشقانه، سیر و توالی داستان را در بستر دو زمان و دو مکان امروزی و تاریخی با شخصیتهای متناسب با هر دو فضا، پیش میبرد.
خلاصه ماشینی:
(ملّت عشق، صص 7 و 8) به گمانم این تصویر تمثیلی، آغازینهای سنجیده است و « براعت استهلالِ» نیکویی است؛ به گونهای که نشان میدهد از هنگامی که عشق در برکهی وجودِ آرام و ذهنِ نظاممندِ إللا در افتاد، آن را از بیخ و بن، دچار تکانه و تلاطم کرد؛ او را دگرگون ساخت و زایشی نو در او پدید آورد.
(ملّت عشق، ص 29) رخدادهای این رمان به صورت موازی پیش میرود (در یک خط، مولانا و شمس، در خط دیگر، إللا و عزیز) و پیوسته از امروز به گذشته و از دیروز به امروز، پردههای نمایش داستان تغییر مییابد.
(ملّت عشق، ص 433) إللا و عزیز إللا، زنی است تحصیل کرده که زندگیاش دو دورهی ناهمگون داشت: دورهی نخست: در آشیانهی خانواده، وابستهی عادت و سنّت قطبنمای همهی پویههای این دوره، خانواده و زندگی خانوادگی است.
(ملّت عشق، ص 476) تفاوت نگاه عزیز با إللا عزیز، وارونهی إللا، از دیدِ نگرش شخصیتی، فردی است که پابندِ گذشته و عادات نیست و به آیندهی نیامده هم دل نبسته است؛ به همین سبب گرانبهاترین چیز در نگاهش، همین لحظهی زیست و اکنون و این دم است.
(ملّت عشق، ص 283) کشفِ این شباهت ظاهری دو مرد، با فاصلهی هشت صد سال، برای إللا خیلی شگفتآور بود و پرسشهای بسیاری در ذهنش برانگیخت: «همان طور که به حلّ این معمّا فکر میکرد، با خود گفت شاید میان شمس تبریزی و عزیز ز.
(ملّت عشق، ص 289) عزیز در پاسخ إللا از قولِ « بابا صمد» مینویسد: « بابا صمد به من گفته بود: یک شمس تبریزی به این دنیا آمد و رفت؛ امّا نه یک بار، صد بار.